فساد؛با مصلحت ها فربه تر مي شود

سرمقاله
اگر ادعا کنيم که هيچ چالشي عظيم تر از فساد اداري نيست؛ سخن به گزاف نگفته ايم. فساد ريشه برانداز است. حتا ريشه برانداز تر از جنگ. فساد دولت ها را مي پوساند و ملت ها را بيچاره مي کند. از اين جهت است كه مي گويند :« مبارزه با فساد در افغانستان، مهمتر از مبارزه با تروريزم است».
گفته مي شود" باراک اوباما رئيس جمهور امريکا در يک تماس تلفوني از حامد کرزي خواسته است تا پيشرفت در زمينه مبارزه با فساد اداري را عملاً به اثبات برساند، در غير آنصورت ممکن است امريکا رابطه خود را با دولت افغانستان مورد تجديد نظر قرار دهد يا حتا تمام کمکهاي خود را از افغانستان قطع کند. گردون براون، صدر اعظم انگلستان نيز در پارلمان آن کشور گفته است؛ او حاضر نيست جان سربازان کشورش را براي حفظ دولتي به خطر اندازد که با فساد مبارزه نمي کند. براون همچنان گفته است که جنگسالاران و افراد فاسد نبايد در دولت آينده افغانستان جاي داشته باشند. نماينده خاص سازمان ملل در افغانستان نيز، از موجوديت فساد در افغانستان به شدت انتقاد نموده است" .
در واکنش به اين اظهارات، وزارت خارجه افغانستان بيانيه تندي صادر کرد. در اين بيانيه آمده است که: «برخي از محافل سياسي و ديپلوماتيک و همچنين دستگاه هاي تبليغاتي خارجي، مداخله در امور افغانستان و صدور احکام براي ترکيب ارگان هاي دولتي و تعيين خط مشي دولت افغانستان را تا جايي گسترش داده اند که از مرزهاي احترام به حق حاکميت ملي کشور کاملاً فراتر مي رود.»
البته کشورهاي غربي به عنوان متحدين دولت افغانستان و نيز سازمان ملل متحد به عنوان يک نهاد با اعتبار بين المللي و ذيدخل در قضاياي اين کشور، حق دارند از فساد فزاينده در افغانستان ابراز نگراني کنند. فساد در افغانستان يک واقعيت است ودولت افغانستان را به زانو در آورده است. هزاران تن ترياک در اين کشور جا بجا مي شود؛ بي آنکه کسي رد پاي قاچاق چيان آن را بگيرند. واضح است که اين کار بدون همکاري ارگانهاي امنيتي دولت امکان ناپذير است. تنها در يک مورد در وزارت ماليه يک مليارد و پنجصد مليون افغاني اختلاس اعلام شد. بدون شک صدها برابر ديگر همچنان از نظر ها پنهان است. قرار دادي هاي کلان براي افراد فيصدي دارد و پست‎هاي عالي رتبه دولتي در برابر دالر خريدو فروش مي شود. بنا براين، بيان اين مشکلات، اگر به منظور اصلاح و ارائه مشوره باشد، در ذات خود، کار درستي است؛ مهم نيست که خارجي گفته است يا داخلي. دولت افغانستان نبايد به خاطر بيان اين مشکل واکنش نشان بدهد. وقتي مشکل وجود دارد، بهتر است بيان شود. بيان مشکل، خطرناک تر از موجوديت آن نيست؛ اما آنچه که نادرست است، نگاه يک جانبه به فساد اداري از يکسو و ناديده گرفتن خط فاصل وظايف و صلاحيت هاي يک دولت ملي، با وظايف و صلاحيت هاي دولت هاي متحد و نهادهاي بين المللي از سوي ديگر است. در اين يادداشت سعي خواهم کرد، برخي از بايدها و نبايدهاي مبارزه با فساد در افغانستان را مورد ارزيابي قرار دهم؛ اما قبل از آن مي خواهم تأکيد کنم که من به عنوان يک روزنامه نگار، درک و دريافت ژورناليستيکي خود را بيان مي کنم؛به دغدغه هاي ديگران كاري ندارم .
واقعيت اينست كه ادعاي غرب مبني بر وجود فساد و فشار آنان بالاي رئيس جمهور کرزي، بار مسؤوليت خودشان را سبک نمي كند . حضور کشورهاي غربي در افغانستان زماني مفيد و توجيه پذير است که با خط حاکميت ملي مردم افغانستان زاويه منفرجه درست نکند. و اين کار هم زماني امکان پذير است که کشورهاي خارجي کمک کننده و دولت افغانستان، به جاي توبيخ و ملامت يگديگر، ريشه هاي مشکلات را جستجو کنند و در حل آن، تدابير مشترک روي دست گيرند. روشن است که دولت افغانستان، به عنوان يک دولت ملي، وظايف و صلاحيت هاي خود را دارد؛ و کشورهاي کمک کننده، و همچنين سازمان ملل متحد، وظايف و صلاحيت هاي خاص خود را. و اما آنچه که در اين ميان از اهميت فوق العاده برخوردار است، شناسايي دقيق اين وظايف و صلاحيت ها و احترام به آنها در قالب معيارهاي قبول شده داخلي و خارجي، از سوي طرفين است. با كمال تاسف بايد اذعان كرد درمحافل دپلماتيك و سياسي ما افغان ها امروز ه صحبت از چه كسي بايد حكومت كرد، است نه چگونه بايد حكومت كند .
پرسش چه کسي بايد حکومت کند؟ ابتدا توسط افلاطون شکل گرفت. افلاطون در پاسخ اين پرسش، بحث حکيم حاکم و فرمانرواي فيلسوف را مطرح مي نمود. و اما کارل پوپر اين ديدگاه افلاطون را منشأ شکل گيري ديکتاتوري هاي تاريخ دانست. اوبه جاي پرسش افلاطوني چه کسي بايد حکومت کند؟ پرسش چگونه بايد حکومت کرد را مطرح ساخت. مطابق پرسش پوپر، اصالت به چگونگي حکومت داده مي شود، نه به کيستي فرد.
مشکل اساسي در ظرف هشت سال گذشته در افغانستان اين بود که برخي حلقات(خارج از حكومت) در فرايند عزل و نصب افراد مطابق ميل خودشان دخالت کردند. اين دخالت هاي زيانبار از سطح تقرر يک ضابط نظامي و يک ولسوال ملکي شروع مي شد تا سطح يک والي و وزير و قاضي و وکيل پيش مي رفت. اين وضعيت، از يکسو حس پاسخگويي افراد را در برابر دولت و قوانين داخلي به شدت کاهش مي دهد و از سوي ديگر، واقعيت هاي عيني و نيازهاي جامعه در جريان عزل و نصب، کاملاً به فراموشي سپرده مي شود. بنا براين تا زماني که برخي حلقات داخلي وخارجي ( خارج از چهارچوب دولت ) طبق خوش آيند و بدآيند خودشان در عزل و نصب افراد دخالت کنند، و به زعم خودشان دنبال حکيم حاکم و فرمانرواي فليسوف بگردند؛ شيرازه اداري کشور، روز به روز بيشتر از هم خواهد پاشيد.
و سخن آخر اينكه :
نكته اساسي براي ريشه كن كردن فساد ، قاطعيت رئيس جمهور است كه از مصلحت انديشي هاي جناحي گذشته و اداره كشور را به افراد صادق و متعهد به آرمان ملي و متخصص بسپارد . البته طي هشت سال گذشته دولت افغانستان بزركترين اشتباهش ، مصلحت انديشي ها و اغماضهاي از اين قبيل بود كه باعث فربه شدن فساد اداري گرديد . در پنج سال آينده نبايد ديگر فساد در سايه مصلحت ها فربه شود. دولت با كناز گذاشتن مصلحت انديشي ها ، تعلقات و... بايد، اژدهاي هفت سر فساد را به هر قيمت ممکن از پا در آورد؛ زيرا نه تنها موفقيت کاري اين دولت با ميزان مبارزه آن با فساد محک مي خورد؛ بلکه جايگاه تاريخي اش نيز در تناسب با همين پديده ، سنجيش مي شود.

سلطنت يا دموكراسي

(تقابل هابز و جان لاك )

(قسمت اول)
مقدمه
تقابل و کشمکش هابه منظور پايه گذاري زير ساخت ها و خاستگاه حکومت ها، الهام گرفته از آراي فيلسوفان و جامعه شناساني است که در ارائه نظريه خود «حکومت و دولت آرماني» خويش رابر بنياد «قدرت» تنظيم مي کنند.غالب حکومت ها در پي تجليل قدرت با پي ريزي بديهياتي دست به رصد و تبيين و وضع قوانيني براي اجراي اصول حاکميت خود مي زنند تا خاستگاه خود را بهتر بنوازند.
براي روشن شدن ماهيت و هويت اين تبيينات، نياز به رسوخ در "مباني و مبادي" ساختارهاي اجتماعي و خاستگاه هاي سياسي جوامع ، در تاريخ هر زمان و مکان است تا با تبيين شاکله و صورت پيش و پس اجتماعي، چيدمان فضاي جوامع چندبعدي ملموس تر شود. ما در اين نوشتار سعي داريم با مروري بر آراي مونارشي يا سلطنت طلبي «هابز »و دموکراسي« لاک » در آيين بندي حاکميت، اشاره به فضاي شايد تلفيقي از پهناي اين فضا در حکومت هاي مرسوم بر اقليم مکان ها و زمان هاي تعميم يافته در ايده حاکمانش داشته باشيم. اما قبل از تحليل مفاهيم، بايد رويکرد تئوريسين را به مباني نظريه مذکور، نسبت به جايگاه آن مفهوم در تاريخ، مورد بررسي قرار داد. از اين رو سعي بر آن است تا رويکرد« هابز و لاک» را نسبت به مفاهيم قرارداد هاي اجتماعي و پيرو آن تبيين حکومت ايده آل هر يک ، مورد بررسي قرار دهيم.
هابز تاملات پي ريزي شده خود را براي دولت مطلوب نظريه اش ريشه دوانده در کانون هاي پيش اجتماعي آدمي يافت. نظريه او در فضاي ترکيبي بعد روانشناسي طبيعت انسان و نظريه سياسي در باب برتري فردي در حکمراني جامعه، مشهود است. او در بيان تحليل روان آدمي با اين اساس دست به طرح ريزي شالوده کار خود زد که آدمي طبيعتاً خودخواه و خودپرست است. به زعم او انسان ها از آغاز به صورت گروهي و بدون قوانيني که بر رفتار آنها نظارت داشته باشد در کنار هم زندگي مي کردند و براي رسيدن به صلح و آرامش، دست از ارضاي اميال اساسي خويش يعني خودپرستي و خودخواهي برداشته اند. لذا هابز حصول صلح و امنيت را نزد افرادي پنداشت که توانايي ترک اميال خودخواهانه خود را در جهت ارضاي بعد بنيادي روان خويش داشته باشند. اما نقدي که بر بعد نخست نظريه وي مطرح مي شود، عدم مقبوليت از بيان دقيق تاريخي روان آدمي است. هابز يکي از بزرگ ترين نظريه پردازان سياسي اوايل قرن هفدهم نظريه قرارداد اجتماعي خود را براي پايه گذاري همين بعد روانشناسانه در تبيين نوع جامعه و تکاليف آدمي بنا نهاد و صلح و سازش را به مثابه پيماني ترسيم کرد که در ميان انسان ها به عنوان موافقتي استوار خواهد بود. او پيشنهاد کرد سلطنت و در واقع راس حکومت بر سيستم مونارشي استوار باشد و در اختيار يک شخص قرار گيرد، از اين رو هوادار حکومت پادشاهي و فردي شد.
هابز سلطان را اين گونه ترسيم کرد؛ او شخصي است که اعمال و افعال وي را، تعداد زيادي از افراد به لحاظ پيماني که با همديگر عقد کرده اند، اعمال خود پنداشته و به اين منظور به هر ترتيب که صحيح بداند صلح و دفاع از همه آنها را تامين مي کند. لذا مردم به موجب پيماني که با يکديگر مي بندند قدرت و سکان حکومت را به دست حاکم مي سپارند. اينقدر نبايد مطلق باشد و نامحدود چرا که اگر غير از اين باشد حفظ نظم داخلي و دفاع در قبال هجوم خارجي غيرممکن مي شود.
او اين قدرت را قطعي و دائمي ندانست و در صورت عدم کفايت حاکم در انجام وظايف و تکاليف، مردم را ملزم به فسخ پيمان دانست. دلايلي که هابز براي دفاع از تئوري خود ارائه مي دهد در دو استدلال مطرح مي شود:
اول، از آنجايي که قدرت پادشاه بر خودش قابل تقسيم نيست، اگر سلطنت در قالب فعاليت گروهي باشد در آن صورت به علت ويژگي روانشناسانه آدمي ممکن است اعضا با يکديگر به نزاع و کشمکش برسند، در نتيجه قدرت اجرا تقسيم شده و نزاع و درگيري جايگزين صلح و آرامش خواهد شد.
دوم، حاکم منفرد و يکتا را بيشتر رازدار دانست و مدعي شد کانون هاي گروهي همواره اطلاعات و داده هاي خود را آشکار مي سازند. به زعم او هيچ ادله يي وجود ندارد که تصور کنيم پادشاه براي سود خود به ضرر مردم عمل کند. به تعبير هابز پادشاه تنها به وسعت سرزمينش قدرت دارد. اما شايد ابتدايي ترين نقدي که در همان فضاي حاکم بر عصر حيات هابز نيز مطرح بود، فرض را بر امکاني مي گذاشت که اين حکومت، جايگزين نزاع و اغتشاش شده باشد. آيا لزوماً هر نظم و آرامشي از هرج و مرج و اغتشاش بهتر است؟ پرسشي که امروزه در جوامع انتقالي و محکوم به ايده منحصر به فرد حاکميت، مردمانش را به چالش کشانده است.
در آراي هابز آزادي الزاماً در فضاي ترکيبي عدم اطاعت يا حمايت از افراد فرمانبردار نيست و قدرت سلطان آمرانه است و هيچ کس مجاز به طرح ريزي پيمان جديد يا شورش بر ضدپادشاه نيست. نتيجتاً به زعم او اقليت مخالف يا مجاب به تسليم اند يا بايد از بين بروند. اما باز انتقادي که شايد ملزوم به رد اين فضا باشد - که البته در بسياري از حاکميت ها که حتي عنوان شاهي را نيز با خود ندارند، شاهد چنين فضايي هستيم- اين است که حتي اگر پادشاهي قدرت و اختيار مطلق نداشته باشد باز مي تواند براي رفع غالب دشمني ها جسارت و اقتدار لازم را نشان دهد و فضاي حصول بسياري از علايق و منافع را فراهم کند. لذا به نظر نمي رسد الزاماً اقتدار مطلق جهت حصول يک جامعه ايده آل ضروري باشد. بنابراين استنباطي که از فلسفه هابز بدست مي آيد همان حصول صلح و امنيت به هر بها و قيمتي است حتي به بهاي نفي بودن. او براي فرار از آثار سوءنزاع و اغتشاش و کشتار، خود را محکوم به پذيرش حکومتي کرد که ستون آن را استبداد شکل داد و آزادي را در پاي حصول امنيت قرباني کرد. به استدلالي از محيط هاي مشابه، تجربه اين فضا به همسايگي دوران هابز و الزاماً به حکومت هاي با عنوان پادشاهي بازنمي گردد. چنانچه شاهد هستيم رخداد چنين ساختاري در جوامع نوظهور مدرن انتقالي کاملاً ملموس است.
اما در استحاله انديشه اشتعال يافته بر فضاي حاکم بر قرن هفدهم انگلستان، فيلسوفي نمود پيدا کرد که بر جهت جريان مسير نظريات و مکاتب سياسي تاثيري شگرف گذاشت. اگر رقص حکومت هاي مدرن و دموکراتيک مغرب زمين را در شاکله طرح ريزي جان لاک و فلسفه سياسي اش بدانيم، تحليلي اغراق آميز نداشته ايم. از اهميت انديشه سياسي او همين بس که با مطالعه قانون اساسي امريکا به جملاتي نظير «همه مردم در آفرينش برابرند» يا «زندگي و آزادي و تلاش براي خوشبختي» برمي خوريم که همه از مباني مکتب سياسي لاک نقل شده است.
ادامه دارد ...

جدال برای احراز پست ولایت هرات !


نویسنده : بصیر بیگزاد
پس از دو ماه جدال نفس گیر میان تیم های انتخاباتی حامد کرزی و دکتر عبدالله عبدالله برای احزاز پست ریاست جمهوری و رقابت تنگا تنگ میان این دو نامزد مطرح ، اینگ جدال برای احراز پست ولایت هرات در گرفته است . مسوولین ستاد انتخاباتی حامد کرزی که عمدتا در سه قالب ، ستاد مرکزی به ریاست دکتر هماین عزیزی ، ستاد زون حوزه غرب به ریاست وحید احمد طاهری و ستاد حمایت مردمی به ریاست مولوی خداداد صالح ، تشکل یافته بود بیشترین تلاش را در راستایی پیروزی حامد کرزی انجام داده اند . هرچند اینها در درون دچار یک رقابت قرار داشته اند اما در نهایت برای پیروزی حامد کرزی کوشش میکردند .
اینک که تیم حامد کرزی در هرات خودرا پیروز میدان میدانند ، رقابت ها برای امتیاز گیری و خواسته های که گویا قبلا از حامد کرزی وعده شده است ، میان دو شخص مطرح کمپاینگر حامد کرزی( دکتر همایون عزیزی – وحید احمد طاهری ) برای احزاز پست ولایت هرات نیز آغاز شده است . شایعاتی جدی حکایت از رقابت بین وحید احمد طاهری و دکتر همایون عزیز بخاطر تصدی پست ولایت هرات آغاز شده است . افراد نزدیک یه این دو میگویند ، رئیس جمهور کرزی در آغاز مبارزات انتخاباتی به این افراد وعده داده است ؛ که در صورت برنده شدن در انتخابات ، مسوولیت ولایت را به آنها واگذار خواهد کرد .
ازآنطرف اسماعیل خان وزیر انرژی دولت رئیس جمهور کرزی نیز اذعان کرده است که رئیس جمهور کرزی به وی وعده سپرده است که در صورت پیروز ی ، علاوه بر وزارت انرژی ، صلاحیت سه ولایت غربی کشور را نیز به او واگذار کرده است ؛ هرچند تا کنون هیچ منبعی این خبر را رد ویا تایید نکرده است ، اما بحث ها ، گفتگوها و همچنین رایزنی ها در محافل سیاسی و اجتماعی هرات بصورت جدی و داغ حول این محور همچنان جریان دارد .
هرچند تا کنون رقابت اصلی بر سر احراز پست ولایت هرات میان اسماعیل خان و و مولوی خداداد صالح بصورت سنتی آن جریان داشته است اما اکنون به نظر می رسد دامنه جدال ها برای تصدی این پست مهم تا چند روز آینده گسترش خواهد یافت . گفته میشود مولوی خداداد صالح به عنوان رئیس شورای علماء و یکی از پر نفوذ ترین روحانی در حوزه غرب افغانستان از دکتر احمد یوسف نورستانی والیی بر حال هرات حمایت میکند چیزی که هیچ گاهی برای اسماعیل خان قابل قبول نبوده است .
اینگ اسماعیل خان در سه جبهه برای تصدی پست ولایت هرات باید مقابله کند :
اولین جببه و سابقه دار ترین آن، جبهه مولوی خداداد صالح است که از نفوذ فوق العاده برخوردار بوده و تاکنون تمام تلاش ها و کوشش اسماعیل خان را برای رسیدن دوباره به این پست ، ناکام ساخته است اگر چه همراه شدن وی با حامد کرزی و ستایش فراوان حامد کرزی از اسماعیل خان این ظن وگمان را تقویت کرده است که رئیس جمهور کرزی این بار در یک چرخش 60 درجه ای به خواسته های اسماعیل خان تن خواهد داد اما از آنطرف قد بر افراشته کردن وحید احمد طاهری که از حمایت دکتر رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه بر خوردار است میتواند برای رسیدن اسماعیل به این پست یک چالش بزرک به شمار آید زیرا دکتر سپنتا نیز در تیم حامد کرزی یک وزنه قوی محسوب میشود . بنا بر این دمین جبهه اسماعیل خان جبهه دکتر سپنتا خواهد بود که در برابر او قد بر افراشته است .
قرار گرفتن دکتر سپنتا وزیر خارجه که وحید احمد طاهری کاندید او و مولوی خداداد صالح که از والی فعلی هرات حمایت میکنند ، در برابر رسیدن اسماعیل خان به پست دوباره ولایت هرات چالش عمده به شمار می آید زیرا این دوشخصیت مطرح هرات آنگونه که در دستگاه رئیس جمهور کرزی نفوذ قوی دارند ، میان توده های مردم نیز دارای جایگاهی هستند . این موضوع میتواند برای تصمیم گیری رئیس جمهور کرزی تاثیر داشته باشد . از سوی دیگر این رقابت میتواند بیستر را برای رسیدن دکتر عزیزی به این پست هموار سازد زیرا دکتر عزیزی بعنوان یک فرد تحصیلات یافته و پر نفوذ در دوران تصدی ریاست شورای ولایتی توانسته است برای خود جایگاهی را در تیم رئیس جمهور کرزی ومیان توده ها تثبیت کند .
در واقع جدال اصلی و کشمکش برای رسیدن به پست ولایت هرات بعنوان یکی از کلان شهر های مهم افغانستان که اهمیت کمتر از یک وزارت را ندارد ، میان سه چهره مطرح ( مولوی خداداد صالح ، اسماعیل خان و دکتر سپنتا ) ، آغاز شده و این موضوع میتواند تصمیم گیری را برای رئیس جمهور کرزی دشوار سازد . زیرا واگذاری این پست به یکی از اینها جانب دیگر را خشمگین خواهد کرد چیزی که در پالیسی رئیس جمهور کرزی فعلا وجود ندارد زیرا او هر گیز نمیخواهد در این بازی کسی را از خود برنجاند . در حال حاضر از اسماعیل خان ، دکتر عزیزی و وحید احمد طاهری بعنوان نامزدان احزار پست ولایت هرات نام برده میشود . این در حالیست که تاکنون در مورد برکناری دکتر احمد یوسف نورستانی بعنوان والی هرات هیج خبری انتشار نیافته است .
وزیر انرزی افغانستان که رسما در تیم رئیس جمهور کرزی شامل شده و از سوی متحدین سابق خود بشدت مورد انتقاد قرار گرفته است در اولین فرصت پیش آمده توانست ریاست شاروالی هرات را بعنوان کلیدی ترین پست ولایت هرات بدست آورد و سلیم ترکی یکی از نزدیکان خودرا به این سیمت معرفی نماید . آقای ترکی اکنون شاروال هرات است و گفته میشود وی تصمیم دارد در اداره شاروالی تغییرات بوجود آورد .او که قبلا بعنوان معاون این اداره وظیفه انجام داده است شناخت کافی از وضعییت موجود هرات دارد . این موضوع بعنوان یک پیش لرزه در جبهه مقابل پنداشته شده است .

رقیب اصلیی بن لادن کشته شد

صبح روز چهارشنبه 5 آگوست (14 اسد)‌ بود كه يك فروند هواپيماي بدون سرنشين آمريكايي با كاستن از ارتفاع خود در نزديكي يكي از مراكز جمعيتي ايالت وزيرستان‌جنوبي پاكستان يك فیر موشك " هل‌فاير" به سمت اقامتگاه پدر زن بيت‌الله محسود، برجسته‌ترين فرمانده طالبان پاكستان شليك كرد.

كمتر از 5 دقيقه بعد تعدادي از بازماندگان اين حمله سعي كردند با فرار از منزلي كه هدف قرار گرفته بود با يك دستگاه " وانت پيك‌آپ " محل را ترك كنند كه با شليك يك فیر موشك ديگر از اين هواپيما پرونده زندگي‌‌شان براي هميشه بسته شد.
صبح روز بعد خبري روي خروجي تلكس خبرگزاري‌ها قرار گرفت كه از مرگ پدر زن محسود، همسر دوم او و 26 نفر ديگر در اين 2 حمله موشكي حكايت داشت ليكن طالبان پاكستان با انتشار بيانيه‌اي اعلام كرد بيت‌الله محسود در سلامت كامل به سر مي‌برد و به او آسيبي وارد نيامده است.
با اين حال تنها 2 روز بعد يعني (16 اسد)‌ منابع خبري پاكستان از مرگ بيت‌الله در همان حمله‌اي پرده برداشتند كه پدر زن و همسر دوم او را به كام مرگ كشانده بود. شاه محمود قريشي، وزير امور خارجه پاكستان عصر همان‌روز در حاشيه نشستي تشريفاتي در اسلام‌آباد، در برابر خبرنگاران حاضر شد و با استناد به اطلاعات به دست‌ آمده از شنود مكالمات راديويي واحدهاي شبه‌نظامي طالبان پاكستان و شاهدان عيني حمله به اقامتگاه پدر زن بيت‌الله به صراحت مرگ او را تاييد كرد.
او در واقع هدف بيست‌وهشتمين حمله هواپيماهاي بدون‌سرنشين ارتش آمريكا به خاك پاكستان پس از روي كار آمدن باراك اوباما، رئيس‌جمهور آمريكا در ماه ژانويه سال جاري ميلادي قار گرفت . اين حمله به ظاهر با هماهنگي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا)‌ و با اطلاعاتي كه يكي از نزديكان بيت‌الله احتمالا براي انتقام‌گيري يا به طمع دريافت جايزه 5 ميليون دالری تعيين شده از سوي وزارت امور خارجه آمريكا در قالب برنامه «پاداش براي عدالت» براي زنده يا مرده او به سيا داده بود، به مرحله اجرا در آمد.
محسود را كه براساس پاره‌اي گمانه‌زني‌ها 34 ساله و برپايه برخي اطلاعات 39 ساله بود تا قبل از مرگ نيك‌محمد، از جنگ‌سالاران ارشد قبيله محسود در يكي از حملات هواپيماهاي بدون‌سرنشين آمريكا در سال 2004 ميلادي حتي در داخل وزيرستان‌جنوبي ، به سختي مي‌شناختند.
با اين حال محسود به‌واسطه رويكردهاي قهرآميز، قلع و قمع ريش سفيدهاي قبايلي براي مرعوب كردن قبايل كوچك‌تر و به متابعت واداشتن آنها و گرد آوردن نزديك به 30 هزار جنگجوي محلي تحت لواي پرچم واحد خيلي زود به چهره‌اي شناخته شده براي پاكستاني‌ها و البته كمي ديرتر براي آمريكايي‌ها تبديل شد.
رسانه‌ها اولين بار زماني نام بيت‌الله محسود را شنيدند كه مقامات ارشد دولت پاكستان پس از ترور بي‌نظير بوتو، نخست‌وزير فقيد پاكستان در دسامبر سال 2007 ميلادي انگشت اتهام را به سوي او نشانه رفتند. بيت‌الله اندكي بعد آمريكايي‌ها را به اقدامات خصمانه تهديد كرد تا شهرت خود را با تكرار نامش در رسانه‌هاي غرب تكميل كند.
محسود كه بود؟

بيت‌الله كه جدي‌ترين تهديد عليه غرب، جانشين اسامه بن‌لادن و البته دشمن شماره يك غرب شناخته ميشد پس از كشته شدن مولوي دين محمد، فرمانده محلي طالبان در وزيرستان بر اثر حمله هواي نيروهاي ايالات‌متحده آمريكا در سال 2007 قد برافراشت و توانست در مدت بسيار كوتاهي نه تنها خلاء مولوي دين محمد را پر كند بلكه موفق شد بيش از27 هزار جنگجوي طالب را حول يك محور جمع كند.
تا پيش از سال 2007 گروه منسجمي به نام طالبان پاكستان وجود نداشت بلكه آنها تحت امر ملاعمر، رهبر طالبان فعاليت مي‌كردند اما محسود موفق شد نيرويي مركب از شبه‌نظاميان پاكستاني، افغان، عرب، چچني، ازبك و بنگلادشي را سازماندهي كرده و همچنان براي آموزش نيروهاي رزمي بيشتر در 29 كمپ آموزشي حقاني و با حمايت مالي برخي كشورهاي عربي به فعاليت ادامه مي‌داد.
هرچند انگيزه اقتصادي در پيوستن گروهاي قومي دو طرف ايالت سرحد پاكستان به صفوف طالبان بيش از ساير انگيزه‌ها برجسته است اما كارشنان مسائل سياسي انگيزه مذهبي و اعتقادي اين گروها را نيز موثر مي‌دانند.
محسود در كنار دو برادرش عبدالله و ذوالفقار از جمله افراطيوني بودند كه درجنگ طالبان با مجاهدين حضوري دايمي داشتند. گفته مي‌شود او در سازماندهي و مديريت جنگ طالبان در افغانستان با سازمان اطلاعات ارتش پاكستان (ISI) رابطه خوبي داشته و به همين دليل از تاكتيك‌هاي نظاميان دولتي بطور كامل آگاهي دارد.عبدالله محسود(برادرش) با نام مستعار نورالعالم در سال 1996 ميلادي در جنگ افغانستان پس از سقوط كابل توسط طالبان زخمي و يك پاي خود را از دست داد. وي درسال 2002 ميلادي از سوي نيروهاي آمريكايي در افغانستان بازداشت شد اما بصورت نامعلوم و مشكوكي سر از وزيرستان درآورد.
گروگان گيري 200 نظامي ارتش پاكستان در 30 اوت 2007 ميلادي توسط اين سه برادر انجام شد كه براي تلافي حمله نيروهاي آمريكا انجام گرفت و دولت پرويز مشرف، رئيس‌جمهوري وقت ناگزير شد بيش از 100تن فرماندهان طالبان را آزاد كند.
برخي رسانه‌هاي پاكستاني در گزارش‌هاي خود تاكيد مي‌كنند محسود پس از احراز سمت رهبري طالبان پاكستان، هم مردم و هم ارتش ايالتي سرحد پاكستان را به وحشت انداخته بود . از او به عنوان شخص بي رحم و ارعاب آور كه حملات انتحاري عليه نيروهاي امنيتي و شخصيت‌هاي سياسي را رهبري مي‌کرد ، نام مي‌برند.
محسود دوره آموزش نظامي خود را زير نظر جلال‌الدين حقاني سپري كرده و تحت تاثير انديشه‌هاي او قرار داشت و گفته مي‌شود حقاني كه تا حدودي روابطش با ملاعمر تيره شده است، زمينه‌ساز رشد سريع محسود بوده و در ارتقاي او در دستگاه القاعده و شخص بن‌لادن و ايمن‌الظواهري نقش اساسي و محوري داشته است؛ امري كه خشم ملاعمر را بر انگيخته است.
بيت‌الله در واپسين روزهاي سال 2007 ميلادي خود را امير تحريك طالبان يا به عبارت ساده‌تر رهبر اين گروه ناميد. او با تلاش براي متحد كردن قبايل مختلف وزيرستان و گردآوري آنها در قالب يك گروه منسجم اندك‌اندك به عنوان نيرويي تاثيرگذار در مناطق قبايلي‌‌نشين اين كشور مطرح شد. اجراي اين برنامه كه با كشتار ريش‌سفيدهاي مخالف بيت‌الله همراه شد دشمني برخي همقطاران محلي را برانگيخت. قاري زين‌الدين محسود، از هم قبيله‌اي‌هاي بيت‌الله يكي از آنها بود كه پس از قتل عمويش به دست نيروهاي بيت‌الله قسم خورده بود او را بكشد. با اين حال بيت‌الله پيشدستي كرد و يكي از نيروهاي وفادارش كه به جمع محافظان قاري زين‌الدين رسوخ كرده بود كمتر از يك ماه قبل او را ترور كرد تا روياي دولت پاكستان براي مهار بيت‌الله با نيرويي بومي نقش بر آب شود.
پنج ملیون دالر جایزه
وزارت امور خارجه آمريكا در ماه مارس سال جاري ميلادي براي تحويل بيت‌الله يا ارائه اطلاعاتي كه به بازداشت او منجر شود 5 ميليون دالر جايزه تعيين كرد تا احتمال خيانت به او در درون قبيله‌اش را افزايش دهد.
هرچند هنوز هيچ‌كس به درستي نمي‌داند آمريكايي‌ها چطور از محل اتراق بيت‌الله اطلاع يافته بودند اما تا اين مقطع محتمل‌ترين گزينه كسب اطلاعات از رقباي او در درون قبيله‌اش است كه با مرگ او دو نشان را با يك تيز زدند؛ «هم جايزه 5 ميليون دالری را صاحب شدند و هم از شر سرسخت‌ترين جنگ‌سالار قبيله، محسود خلاصي يافتند.»
قيمت واقعي محسود با احتساب جايزه 600 هزار دلاري تعيين شده از سوي دولت پاكستان براي دستگيري او يا تحويل جسدش بيش از6/5 ميليون دالر بود كه رقمي وسوسه‌انگيز است.
پس از بيت‌الله
هنوز جسد بيت‌الله به خاك سپرده نشده بود كه جانشين‌هاي احتمالي او براي جدي گرفتن كنترل نظاميان تحت امرش به تكاپو افتادند.
قاري حسين، معاون بيت‌الله بخت اول بر عهده گرفتن سكان هدايت شاخه نظامي تحريك طالبان پاكستان است. علاوه بر او والي‌الرحمن، سخنگوي بيت‌الله و برادرانش حكيم‌الله و عظمت‌الله هم در صف جانشيني او قرار دارند.
اگر اين 4 نفر نتوانند بر سر جانشيني بيت‌الله به توافق برسند تصميم‌گيري به حبيب گل و فقيه محمد، از مولوي‌هاي محلي و اعضاي شوراي تحريك طالبان سپرده خواهد شد. ملاعمر، رهبر طالبان در صدر اين شورا قرار دارد كه دست بر قضا اين اواخر رابطه چندان خوبي با بيت‌الله نداشت و احتمالا از مرگ او چندان هم دلزده و عزادار نخواهد بود ؛

آموزه های انتخابات

دو ماه مبارزات نامزدان احزار پست ریاسیت جمهوری ، براي کانديدان از يک نگاه و براي مردم از نگاه ديگر از اهميت بسيار زيادي برخوردارند، در اين مدت نه تنها افغانستان به محيط آموزشي تبديل شده بود که همه در آن مسايل مختلف دموکراسي را تجربه مي‎کردند که ابعاد نهفته و پنهاني از باورها، هنجارها، فرهنگ‎ها، سطح تحمل و همپذيري اجتماعي، گستره فکري و تأثيرات آن بر رفتارها، سياست‎ها و گفتارهاي کانديدان و ساير اقشار مردم برملا گرديد. در اين روزهاي به يادماندني حد اقل ما به چهار طيف اجتماعي بر مي‎خوريم که بسته به نوع بينش و نگرش آنان نسبت به انتخابات، واکنش‎هاي متفاوتي را در سطح جامعه تبارز ‎داده است:
1- کانديدان و مجموعه تيم‎هاي تبليغاتي شان:
اينها در اين مدت دوندگي زيادي داشتند و پولهاي زيادي را خرج کردند. از روشهاي گوناگون تبليغاتي براي اثرگذاري بر تصميم انتخاب کنندگان و رأي دهندگان سود جستند. محافل کوچک و بزرگي را ترتيب دادند، ديگ‎ها بار کردند و پلوها دادند، تا اولاً قدرت و توانايي کانديدشان را به رخ مردم بکشانند که اگر کانديد ما مي‎تواند به مردم بي حساب و کتاب پلو دهد، پس مي‎تواند مملکت را هم اداره کند. ثانياً سخاوتمندي کانديد را نشان ‎دهدو براي رأي دهندگان مي‎فهماند که اين کانديد آنقدر بخيل نيست که همه‎اش را براي خود جمع کند، بلکه در صورت پيروزي کانديد ، شما مثل حالا از صله‎هاي سخاوتمندانه‎اش بي‎نصيب نمي‎مانيد. شايد پيامهاي ديگري نيز داشته باشد؛ از باب مثال "مردم عقل‎شان در چشم‎شان است". و ...
کاري بسيار خوب کانديدان در اين دوره مسافرت‎هاي فشرده و پي‎هم آنان در ولايات مختلف افغانستان بود. اولاً اين کار يک فرصتي فراهم مي‎کرد تا مردم با شخصيت‎هاي خود از نزديک آشنا شوند و بدون دغدغه با آنان دست دهند و سخن بگويند و لبخند را بر چهره آنان مشاهده کنند و همين، مردم را اميدوار مي‎سازد که کشور افغانستان آنطوري که مي‎گويند، چندان بي‎آدم هم نيست. ثانياً کانديدان محترم لحظه‎اي از فضاي پر زرق و برق زندگي‎شان بيرون آمده و با دستان درشت و چهره‎هاي سوخته و تکيدۀ مردمي آشنا مي‎شوند که با شکم گرسنه براي آنان کف مي‎زنند، هورا مي‎کشند، احساسات‎ شانرا چنان به اوج مي‎رسانند به‎طوري که کانديد محترم ناباورانه خود را بر بالهاي سبکي احساس مي‎کنند که او را تا ابرهاي آسمان بالا مي‎برد. اين براي بسياري از کانديدان تمريني است که لذت با مردم بودن را درک کنند و بدانند که لذت‎ها و خوبي‎ها را نبايد تنهادر کاخ‎ها جستجو کرد، لذت واقعي در دل مردمي است که براي شما کف مي‎زنند و تغيير در سرنوشت خود را از فکر، توانايي، ظرفيت‎ها و قابليت‎هاي شما انتظار دارند و...
2- گروههاي فرصت‎طلب و سودجو:
اين گروه به‎طور رسمي از هيچ کانديدي کمپاين نمي‎کردند؛ اما با همۀ کانديداها و مسؤولان کمپاين آنان مذاکره مي‎کردند، وعدۀ همکاري مي‎دادند، پوسترهاي تبليغاتي‎شان را مي‎گرفتند و وعده هزاران رأي را مي‎دادند که با حمايت آنها در صندوق‎ها رأي ريخته مي شود؛ اما در مقابل خواهان کمک‎هاي پولي براي مصارف احتمالي مي‎گرديدند. گروههاي زيادي از اقشار مختلف اجتماعي بودند که به هر دري مي‎زدند، تا پول بيشتري به دست آورند. هدف اين گروه صرفاً تجارت و به دست آوردن سود بيشتر بود و هيچ تعهد عملي در قبال هيچ‎يک از کانديدان نداشتند. افراد زيادي از همين طريق به سودهاي سرشاري دست يافتند و تعدادي ديگر که توقع زياد داشتند، چه بسا از خوان نعمت انتخابات بي‎بهره ماندند که واقعاً به حال اينها بايد گريست.
3- دسته ديگر مردمان عادي بودند که توان بهره‎گيري زيادتر از پروسۀ انتخابات را نداشتند، اما تا حد توان خود کوشيدند، حداقل از پلوها و غذاهاي نسبتاً لذيذي که در زندگي کمتر نصيب اين طيف مي‎گردد، استفاده کنند، پوستر چسباندند، در مراسم‎ تبليغاتي در عوض پول شرکت کردند و توانستند حقوق چند ماهه‎شان را از همين راهها تأمين کنند، اينها به‎طور مشخص از کانديدي حمايت و پشتيباني نمي‎کردند، اما در همۀ جلسات و مراسم عمومي کانديدان شرکت مي‎جستند و مزد چند روزه‎اش را راحت‎ در مي‎آوردند.
4- طيف چهارم که گسترده‎ترين بخش جامعه را تشکيل مي‎‎داد، از افرادي تشکيل مي‎شدند که نسبت به انتخابات يک حالت بي‎تفاوتي را اختيار کرده‎بودند. جذابيت بيلبوردهاي شش متري و دوازده متري، نگاه سرد برخي کانديدان را به سوي خود نمي‎کشاند و رنگهاي مختلف پوسترها و عکس‎ها که در و ديوار را به تابلوهاي زيباي نقاشي تبديل کرده بود، هيچ احساسي را در اينها نمي‎شگفت و صداي بلند گوهايي که بر موترها نصب شده بود و از جاده‎ها مي‎گذشت و يا از مساجد و سالن‎ هوتل‎ها شنيده مي‎شد، گويا هيچ ارتعاشي در پرده‎هاي نازک قوۀ سامعه‎شان به‎وجود نمي‎آورد، آرام و بي‎خيال مثل روزها و ماههاي معمولي ديگر از کنار جاده‎هاي مي‎گذشت و به کارهاي هميشگي‎شان مشغول مي‎شدند.
البته اين طيف‎بندي را مي‎توان با يک نگاه کلي به پروسه انتخابات به‎دست آورد؛ اما از لحاظ جامعه‎شناختي مي‎توان به تحليل‎هاي عميق‎تر و مهم‎تري دست پيدا کرد. مطالعه دو- سه ماه گذشته و تحولات و دگرگوني‎هاي که پيش آمد و چانه‎زني‎هاي که صورت گرفت و مجموع تلاش‎ها، کنار آمدن‎ها و از کنار رفتن‎ها و کل جريان رقابت‎هاي انتخاباتي، مي‎تواند در واقع بازتاب دهنده کليت فرهنگي جامعه ما باشد که به‎صورت بسيار آشکار در قامت انتخابات تجلي پيدا کرد. آسيب‎شناسي حرکت‎ها و کارکردهاي اين دوره، ژرف‎ترين و ناب‎ترين ويژگي‎ها و اوصاف فرهنگي جامعه را صرف نظر از مسايل قومي، زباني و مذهبي، رونما مي‎سازد. که تحليل عميق و محتوايي اين پروسه فرصت‎هاي بيشتري را مي‎طلبد و ما صرفاً به ‎منظور توجه به اين موضوع حياتي و آسيب‎شناسي علمي آن، به‎صورت سرسري و گذرا پديده انتخابات را از اين زاويه به بحث گرفتيم و بدون اين که قصد کاوش علت‎ها و ريشه‎هاي رفتاري طيف‎هاي مختلف را به بررسي بگيريم.

هرات ، دروازه ارگ ریاست جمهوری !(قسمت چهارم)

درحالیکه کمتراز سه روز به بر گزاری انتخابات ریاست جمهوری و شورا های ولایتی زمان باقی مانده است ، تب وتاب انتخابات نیز میان نامزدان و هواداران شان شدت بیشتر یافته و با آغاز شمارش معکوس هیجانات وشور وشوق انتخابات از داخل دفاتر به کوچه ها و جاده ها کشیده است . ایجاد مانورهای تبلیغاتی پر هزینه بعنوان آخرین ترفند های مبارزات انتخایاتی بکار می رود . هرات بعنوان یک شهر کلدی این روزها شاهد مانورهای خیابانی از سوی هواداران نامزدان بوده و هر از چند گاهی شهر دچار ترافیک سنگین میگردد.
با آنکه طی هفته های اخیر شیوه مبارزات انتخاباتی در هرات شکل وقالب سنتی بخود گرفته بود و عمدتا در رنگهای " جهادی ها " و " علماء و خوانین " در دو طیف هوادار داکتر عبدالله و حامدکرزی قد بر افراشته بودند، در آخرین روزهای مبارزات انتخاباتی ، این قالب ها در هم شکست و نقش اسماعیل خان بعنوان " امیر " هراتی ها در این عرصه فوق العاده بوده است . او با اعلام حمایت رسمی از حامدکرزی سر درگمی مطلق را در این دو اردوگاه رقیب بوجود آورده است . اردوگاهی مجاهدین تحت عنوان حامیان اصلی دکتر عبدالله با اعلام حمایت او گیج شده و از ان طرف تعریف وتمجید بی حد و حصر حامدکرزی از اسماعیل خان ادردو گاهی علماء و خوانین را نیز دچار حیرت و آشفتگی ساخته است .
حمایت علنی و رسمی اسماعیل خان به همان اندازه که شکاف را در اردوگاهی مجاهدین بوجود آورده است ، دو دستگی و بد گمانی را در اردو گاهی علماء و خوانین نیز موجب شده است . زیرا بهاء دادن به اسماعیل خان از سوی رئیس جمهور کرزی هیج گاهی برای مولوی خداداد صالح و داکتر عزیزی بعنوان حامیان اصلی حامدکرزی که تقریبا دو ماه مستمر برای او کمپاین کرده اند ، قابل قبول نبوده و به مذاق این دو شخصیت مطرح هرات بعنوان حریفان اسماعیل خان خوش نیامده است .
حامدکرزی در سخنرانی خود با حضور جمعیت انبوه و حامیان سر سختش بارها و بارها از اینکه درکنارش اسماعیل خان قرار دارد ، افتخار می کند، گفت ": از اینکه با امیر اسماعیل خان در هرات آمده افتخار میکند ." تکرار این جمله برای مولوی خداداد صالح و داکتر عزیزی غیر قابل باور بود زیرا بیشترین تلاش را برای بسیج عمومی به منظور حمایت از حامد کرزی این دو شخصیت مطرح هرات انجام داده اند .
از آنطرف مجاهدین و هواداران اسماعیل خان که مدت ها از دکتر عبدالله حمایت کرده و توقع داشتند که وی نیز این گزینه را بر گزیند ، با حرکت اسماعیل دچار شوک شدیدی گردیده اند . زیرا گمانه زنی ها این بود که اسماعیل خان یکجا با هوادارن سر سخت خود در کاروان دکتر عبدالله ملحق خواهد شد و این خوش بینی ها به یک باره جایش را به ظن وگمان های داد که دور از انتظار برای مجاهدین و هواداران او بود . هرچند تا کنون از سوی مجاهدین کدام واکنیشی در برابر اسماعیل خان ابراز نشده است اما ناراحتی از اظهارات غیر رسمی برخی مجاهدین کاملا مشهود است .
با همه اینها حمایت اسماعیل خان بعنوان "امیر" مردم هرات از حامد کرزی در انتخابات پیش رو کفه ترازو را به نفع کرزی به حرکت آورده و به نظر می رسد که اعلام حمایت اسماعیل خان در بدل ریاست شاروالی به یک تن از نزدیکان او صورت گرفته است . البته سخنان اسماعیل خان به خوبی نشان میداد که وی در بدل حمایت از حامد کرزی امتیازاتی را به نفع مجاهدین و هوادارن خود بدست آورده باشد و شاید بتواند رضایت مجاهدین را در حمایت از حامد کرزی نیز کمای نماید .
در یک جمع بندی کوتاه میتوان اذعان کرد حمایت اسماعیل خان بعنوان یکی از پر نفوذ ترین رهبران جهادی در هرات و حوزه جنوب غرب که روزگاری اورا قاعد جهاد و امیر عمومی این حوزه میخواندند؛ جبهه بندی های بوجود آمده را بکلی در هم شکست . اینگ اسماعیل خان ، مولوی خداداد صالح و داکتر عزیزی در یک اردو گاه (اردوگاه حامدکرزی ) ، درکنار هم قرار گرفته و تلاش میکنند ، نام حامدکرزی ازصندقها بیرون آید .
هرچند این ائیتلاف وزنه را در بازیی انتخابات به نفع کرزی تغییر داده است اما بعید به نظر می رسد که این ائیتلاف مدت زیادی دوام وقوام یابد زیرا اسماعیل خان بعنوان یکی از منتقد ترین جهره جهادی بارها و بارها از عملکرد حامد کرزی انتقاد کرده و وی را به کم کاری و برکناری خود و هوادارانش تحت عنوان مجاهدین از قدرت محلی متهم ساخته است .
اما اینکه چرا "امیر" هرات بصورت بسیار علنی از کاندیداتوری حامد کرزی حمایت کرد ، دلایل زیاد از سوی ناظرین مطرح میشوند . برخی ها این چرخش سیاست را از سوی اسماعیل خان ناشی از نا امیدی وی از جبهه اپوزیسیون حامد کرزی دانسته و اذعان میکنند او با نا امیدی از جبهه اپوزیسیون به این امر اقدام کرده است . برخی دیگز باور دارند که اسماعیل خان از مخالفت علنی با دولت حامد کرزی چندان سودی نبرده این بار میخواهد با شمولیت در ترکیب کاروان حامد کرزی ، از قافله عقب نماند . زیرارویاروی یا حامد کرزی او ومجاهدین را هز روز از قدرت دور تر ساخته است . برخی دیگر از ناظرین سیاسی اختلاف نظر میان او وبرهان الدین ربانی بعنوان حامیی اصلی دکتر عبدالله را در این تصمیم گیری موثر میدانند . زیرا اسماعیل خان برکناری خوداز ولایت هرات را توسط حامد کرزی و جنجال های پس از آن را ناشی از بی توجهی و بی اعتنای برهان الدین ربانی میداند ...
دلیل هرچه باشد چرخش اسماعیل به نفع کرزی در روزهای آخر مبارزات انتخاباتی بعنوان ضربه سنگین به جبهه دکتر عبدالله دانسته و چرخه را به نفع حامد کرزی به گردش در آورده است . با آنکه حامد کرزی در سفر انتخاباتی خود فقط یک ونیم ساعت در هرات توقف داشت اما "امیر" هرات هنوز هم برای کرزی در این شهر مشغول کمپاین می باشد .

ايران، اسلام و حاکميت قانون

فرانسيس فوکوياما
۱۳۸۸/۰۵/۰۷
فرانسيس فوکوياما، استاد علوم سیاسی در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا و از نظريه پردازان مشهور علوم سياسی، در مطلبی که وال استريت جورنال منتشر کرده است به بررسی ساختار قانون اساسی ايران و اشکال احتمالی پيامد حوادث سياسی اخير بر آن می پردازد.فرانسيس فوکوياما با اشاره به ساختار مراکز قدرت در حکومت اسلامی می نويسد که اتفاقات اخير در ايران نشان داد که حرف آخر را محمود احمدی نژاد در ايران نمی زند.به نوشته فوکوياما، آيت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ، سخن آخر را در ايران می زند ولی با اين وجود شايد نتوان جمهوری اسلامی را يک نظام کاملا خودکامه توصيف کرد چون در اين نظام در عرصه هايی رای گيری صورت می گيرد.


برخی حکومت ايران را يک «نظام خودکامه انتخاباتی» می دانند و برخی ديگر با اتکا به مضمون قانون اساسی معتقدند که جمهوری اسلامی يک تئوکراسی قرون وسطايی است.فرانسيس فوکوياما معتقد است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ملغمه ای است از عناصر استبدادی ، تئوکراتيک و دمکراتيک. مواد يک و دو اين قانون تمام قدرت و اختيارات را به خدا می سپارد درحاليکه ماده ۶ انتخاب رييس جمهور و مجلس را به رای مردم واگذار می کند. مواد ۱۹ تا ۴۲ مجموعه ای است از حقوق ملت و شهروندان که انواع آزادی های سياسی و مدنی و وظايف دولت در قبال شهروندان در آن منظور شده است.
به اعتقاد نويسنده، مشکل اصلی مواد ۱۰۷ تا ۱۱۲ قانون اساسی است که اختيارات وسيعی را برای رهبر و نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان تعيين می کند. بر اين اساس فرماندهی کل قوای نظامی و امنيتی، کليات سياست خارجی ، انتصاب مقامات قوه قضايی و کنترل رسانه های دولتی همه با رهبر است. البته ماده ای هم در مورد برکناری رهبر توسط مجلس خبرگان قيد شده است که باز بر اساس روشی غيردمکراتيک و غير شفاف است.
نويسنده با اشاره به تاريخ فلسفه سياسی نتيجه می گيرد که در اکثر جوامع بشری مفهوم حکومت قانون ابتدا از منبع دين الهام گرفته است. در اروپا قبل از آنکه نطفه های دمکراسی عصر روشنگری شکل بگيرد مذهب منبع قانون و معيار تبعيت از آن بود و در خاورميانه نيز همواره در کنار قدرت سياسی سلاطين و پادشاهان علمای دينی راوی و مفسر قوانين بودند که از فرامين دينی الهام می گرفت.نويسنده با اشاره به نظريه نوا فلدمن استاد حقوق و تاريخ می نويسد که امروزه گرايش وسيع به احکام شريعت در بسياری از کشورهای خاورميانه در حقيقت بيانگر تمايل مردم به نوعی قانون مداری در مقابل استبداد مطلقه ای است که در قالب پادشاهی و يا رياست جمهوری های مادام العمر در کشورهای عربی حاکم است.
فرانسيس فوکوياما در بخش بعدی مقاله خود در وال استريت جورنال به موضوع قانون اساسی ايران باز می گردد و می نويسد مسلما ترجيح خود وی اين است که يک قانون اساسی براساس مدل دمکراسی غربی در ايران حاکم شود که در آن آزادی مذهبی ، دولتی سکولار و حق حاکميت مردم و نه حکومت خدا و دين ، به رسميت شناخته شود.وی می افزاید که اما براساس تمام شواهدی که وجود دارد چين تحولی در قانون اساسی ايران فعلا هدف معترضان نيست. اصلاح طلبان و ميرحسين موسوی طرفدار ادامه نظام جمهوری اسلامی هستند و خواست اصلی آنها تقويت عناصر دمکرايتک و جلوگيری از دخالت نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان و يا مراکز قدرت نظامی در روند انتخابات و احترام به مبانی قانونی است.فرانسيس فوکوياما معتقد است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران که در اولين سال های انقلاب تصویب شده، ظرفيت های لازم برای تبديل شدن به راهنمايی جهت استقرار حاکميت قانون و موازين دمکراتيک را داراست. بخش اختيارات مطلق رهبری و نهادهای انتصابی آن بايد ملغی شود و حتی اگر شورای نگهبان قرار است به حيات خود ادامه دهد آنرا بايد به نهادی مثل ديوان عالی کشور بدل کرد که وظيفه آن سنجش قوانين و مصوبات با موازين شرعی است.به اعتقاد نويسنده حذف عناصر دينی و شرعی از قانون اساسی ايران کار بسيار دشواری خواهد بود. حاکميت قانون با اتکا به جنبه های نمادين و با تصويب مقررات برقرار نمی شود بلکه زمانی اجرا خواهد شد که منعکس کننده يک سری معيارهای عمومی و پذيرفته شده در جامعه باشد. اگر حاکمان ايران مجبور شوند که به حاکميت قانون گردن نهند شايد در آينده های دورتر چنين قوانينی کاملا سکولار باشند مشروط به آنکه اين آن چيزی باشد که اکثريت مردم ايران از صميم قلب بخواهند. اما به نظر می رسد که در شرايط فعلی ايران هنوز به آن مرحله نرسيده است.