جدال برای احراز پست ولایت هرات !


نویسنده : بصیر بیگزاد
پس از دو ماه جدال نفس گیر میان تیم های انتخاباتی حامد کرزی و دکتر عبدالله عبدالله برای احزاز پست ریاست جمهوری و رقابت تنگا تنگ میان این دو نامزد مطرح ، اینگ جدال برای احراز پست ولایت هرات در گرفته است . مسوولین ستاد انتخاباتی حامد کرزی که عمدتا در سه قالب ، ستاد مرکزی به ریاست دکتر هماین عزیزی ، ستاد زون حوزه غرب به ریاست وحید احمد طاهری و ستاد حمایت مردمی به ریاست مولوی خداداد صالح ، تشکل یافته بود بیشترین تلاش را در راستایی پیروزی حامد کرزی انجام داده اند . هرچند اینها در درون دچار یک رقابت قرار داشته اند اما در نهایت برای پیروزی حامد کرزی کوشش میکردند .
اینک که تیم حامد کرزی در هرات خودرا پیروز میدان میدانند ، رقابت ها برای امتیاز گیری و خواسته های که گویا قبلا از حامد کرزی وعده شده است ، میان دو شخص مطرح کمپاینگر حامد کرزی( دکتر همایون عزیزی – وحید احمد طاهری ) برای احزاز پست ولایت هرات نیز آغاز شده است . شایعاتی جدی حکایت از رقابت بین وحید احمد طاهری و دکتر همایون عزیز بخاطر تصدی پست ولایت هرات آغاز شده است . افراد نزدیک یه این دو میگویند ، رئیس جمهور کرزی در آغاز مبارزات انتخاباتی به این افراد وعده داده است ؛ که در صورت برنده شدن در انتخابات ، مسوولیت ولایت را به آنها واگذار خواهد کرد .
ازآنطرف اسماعیل خان وزیر انرژی دولت رئیس جمهور کرزی نیز اذعان کرده است که رئیس جمهور کرزی به وی وعده سپرده است که در صورت پیروز ی ، علاوه بر وزارت انرژی ، صلاحیت سه ولایت غربی کشور را نیز به او واگذار کرده است ؛ هرچند تا کنون هیچ منبعی این خبر را رد ویا تایید نکرده است ، اما بحث ها ، گفتگوها و همچنین رایزنی ها در محافل سیاسی و اجتماعی هرات بصورت جدی و داغ حول این محور همچنان جریان دارد .
هرچند تا کنون رقابت اصلی بر سر احراز پست ولایت هرات میان اسماعیل خان و و مولوی خداداد صالح بصورت سنتی آن جریان داشته است اما اکنون به نظر می رسد دامنه جدال ها برای تصدی این پست مهم تا چند روز آینده گسترش خواهد یافت . گفته میشود مولوی خداداد صالح به عنوان رئیس شورای علماء و یکی از پر نفوذ ترین روحانی در حوزه غرب افغانستان از دکتر احمد یوسف نورستانی والیی بر حال هرات حمایت میکند چیزی که هیچ گاهی برای اسماعیل خان قابل قبول نبوده است .
اینگ اسماعیل خان در سه جبهه برای تصدی پست ولایت هرات باید مقابله کند :
اولین جببه و سابقه دار ترین آن، جبهه مولوی خداداد صالح است که از نفوذ فوق العاده برخوردار بوده و تاکنون تمام تلاش ها و کوشش اسماعیل خان را برای رسیدن دوباره به این پست ، ناکام ساخته است اگر چه همراه شدن وی با حامد کرزی و ستایش فراوان حامد کرزی از اسماعیل خان این ظن وگمان را تقویت کرده است که رئیس جمهور کرزی این بار در یک چرخش 60 درجه ای به خواسته های اسماعیل خان تن خواهد داد اما از آنطرف قد بر افراشته کردن وحید احمد طاهری که از حمایت دکتر رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه بر خوردار است میتواند برای رسیدن اسماعیل به این پست یک چالش بزرک به شمار آید زیرا دکتر سپنتا نیز در تیم حامد کرزی یک وزنه قوی محسوب میشود . بنا بر این دمین جبهه اسماعیل خان جبهه دکتر سپنتا خواهد بود که در برابر او قد بر افراشته است .
قرار گرفتن دکتر سپنتا وزیر خارجه که وحید احمد طاهری کاندید او و مولوی خداداد صالح که از والی فعلی هرات حمایت میکنند ، در برابر رسیدن اسماعیل خان به پست دوباره ولایت هرات چالش عمده به شمار می آید زیرا این دوشخصیت مطرح هرات آنگونه که در دستگاه رئیس جمهور کرزی نفوذ قوی دارند ، میان توده های مردم نیز دارای جایگاهی هستند . این موضوع میتواند برای تصمیم گیری رئیس جمهور کرزی تاثیر داشته باشد . از سوی دیگر این رقابت میتواند بیستر را برای رسیدن دکتر عزیزی به این پست هموار سازد زیرا دکتر عزیزی بعنوان یک فرد تحصیلات یافته و پر نفوذ در دوران تصدی ریاست شورای ولایتی توانسته است برای خود جایگاهی را در تیم رئیس جمهور کرزی ومیان توده ها تثبیت کند .
در واقع جدال اصلی و کشمکش برای رسیدن به پست ولایت هرات بعنوان یکی از کلان شهر های مهم افغانستان که اهمیت کمتر از یک وزارت را ندارد ، میان سه چهره مطرح ( مولوی خداداد صالح ، اسماعیل خان و دکتر سپنتا ) ، آغاز شده و این موضوع میتواند تصمیم گیری را برای رئیس جمهور کرزی دشوار سازد . زیرا واگذاری این پست به یکی از اینها جانب دیگر را خشمگین خواهد کرد چیزی که در پالیسی رئیس جمهور کرزی فعلا وجود ندارد زیرا او هر گیز نمیخواهد در این بازی کسی را از خود برنجاند . در حال حاضر از اسماعیل خان ، دکتر عزیزی و وحید احمد طاهری بعنوان نامزدان احزار پست ولایت هرات نام برده میشود . این در حالیست که تاکنون در مورد برکناری دکتر احمد یوسف نورستانی بعنوان والی هرات هیج خبری انتشار نیافته است .
وزیر انرزی افغانستان که رسما در تیم رئیس جمهور کرزی شامل شده و از سوی متحدین سابق خود بشدت مورد انتقاد قرار گرفته است در اولین فرصت پیش آمده توانست ریاست شاروالی هرات را بعنوان کلیدی ترین پست ولایت هرات بدست آورد و سلیم ترکی یکی از نزدیکان خودرا به این سیمت معرفی نماید . آقای ترکی اکنون شاروال هرات است و گفته میشود وی تصمیم دارد در اداره شاروالی تغییرات بوجود آورد .او که قبلا بعنوان معاون این اداره وظیفه انجام داده است شناخت کافی از وضعییت موجود هرات دارد . این موضوع بعنوان یک پیش لرزه در جبهه مقابل پنداشته شده است .

رقیب اصلیی بن لادن کشته شد

صبح روز چهارشنبه 5 آگوست (14 اسد)‌ بود كه يك فروند هواپيماي بدون سرنشين آمريكايي با كاستن از ارتفاع خود در نزديكي يكي از مراكز جمعيتي ايالت وزيرستان‌جنوبي پاكستان يك فیر موشك " هل‌فاير" به سمت اقامتگاه پدر زن بيت‌الله محسود، برجسته‌ترين فرمانده طالبان پاكستان شليك كرد.

كمتر از 5 دقيقه بعد تعدادي از بازماندگان اين حمله سعي كردند با فرار از منزلي كه هدف قرار گرفته بود با يك دستگاه " وانت پيك‌آپ " محل را ترك كنند كه با شليك يك فیر موشك ديگر از اين هواپيما پرونده زندگي‌‌شان براي هميشه بسته شد.
صبح روز بعد خبري روي خروجي تلكس خبرگزاري‌ها قرار گرفت كه از مرگ پدر زن محسود، همسر دوم او و 26 نفر ديگر در اين 2 حمله موشكي حكايت داشت ليكن طالبان پاكستان با انتشار بيانيه‌اي اعلام كرد بيت‌الله محسود در سلامت كامل به سر مي‌برد و به او آسيبي وارد نيامده است.
با اين حال تنها 2 روز بعد يعني (16 اسد)‌ منابع خبري پاكستان از مرگ بيت‌الله در همان حمله‌اي پرده برداشتند كه پدر زن و همسر دوم او را به كام مرگ كشانده بود. شاه محمود قريشي، وزير امور خارجه پاكستان عصر همان‌روز در حاشيه نشستي تشريفاتي در اسلام‌آباد، در برابر خبرنگاران حاضر شد و با استناد به اطلاعات به دست‌ آمده از شنود مكالمات راديويي واحدهاي شبه‌نظامي طالبان پاكستان و شاهدان عيني حمله به اقامتگاه پدر زن بيت‌الله به صراحت مرگ او را تاييد كرد.
او در واقع هدف بيست‌وهشتمين حمله هواپيماهاي بدون‌سرنشين ارتش آمريكا به خاك پاكستان پس از روي كار آمدن باراك اوباما، رئيس‌جمهور آمريكا در ماه ژانويه سال جاري ميلادي قار گرفت . اين حمله به ظاهر با هماهنگي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا)‌ و با اطلاعاتي كه يكي از نزديكان بيت‌الله احتمالا براي انتقام‌گيري يا به طمع دريافت جايزه 5 ميليون دالری تعيين شده از سوي وزارت امور خارجه آمريكا در قالب برنامه «پاداش براي عدالت» براي زنده يا مرده او به سيا داده بود، به مرحله اجرا در آمد.
محسود را كه براساس پاره‌اي گمانه‌زني‌ها 34 ساله و برپايه برخي اطلاعات 39 ساله بود تا قبل از مرگ نيك‌محمد، از جنگ‌سالاران ارشد قبيله محسود در يكي از حملات هواپيماهاي بدون‌سرنشين آمريكا در سال 2004 ميلادي حتي در داخل وزيرستان‌جنوبي ، به سختي مي‌شناختند.
با اين حال محسود به‌واسطه رويكردهاي قهرآميز، قلع و قمع ريش سفيدهاي قبايلي براي مرعوب كردن قبايل كوچك‌تر و به متابعت واداشتن آنها و گرد آوردن نزديك به 30 هزار جنگجوي محلي تحت لواي پرچم واحد خيلي زود به چهره‌اي شناخته شده براي پاكستاني‌ها و البته كمي ديرتر براي آمريكايي‌ها تبديل شد.
رسانه‌ها اولين بار زماني نام بيت‌الله محسود را شنيدند كه مقامات ارشد دولت پاكستان پس از ترور بي‌نظير بوتو، نخست‌وزير فقيد پاكستان در دسامبر سال 2007 ميلادي انگشت اتهام را به سوي او نشانه رفتند. بيت‌الله اندكي بعد آمريكايي‌ها را به اقدامات خصمانه تهديد كرد تا شهرت خود را با تكرار نامش در رسانه‌هاي غرب تكميل كند.
محسود كه بود؟

بيت‌الله كه جدي‌ترين تهديد عليه غرب، جانشين اسامه بن‌لادن و البته دشمن شماره يك غرب شناخته ميشد پس از كشته شدن مولوي دين محمد، فرمانده محلي طالبان در وزيرستان بر اثر حمله هواي نيروهاي ايالات‌متحده آمريكا در سال 2007 قد برافراشت و توانست در مدت بسيار كوتاهي نه تنها خلاء مولوي دين محمد را پر كند بلكه موفق شد بيش از27 هزار جنگجوي طالب را حول يك محور جمع كند.
تا پيش از سال 2007 گروه منسجمي به نام طالبان پاكستان وجود نداشت بلكه آنها تحت امر ملاعمر، رهبر طالبان فعاليت مي‌كردند اما محسود موفق شد نيرويي مركب از شبه‌نظاميان پاكستاني، افغان، عرب، چچني، ازبك و بنگلادشي را سازماندهي كرده و همچنان براي آموزش نيروهاي رزمي بيشتر در 29 كمپ آموزشي حقاني و با حمايت مالي برخي كشورهاي عربي به فعاليت ادامه مي‌داد.
هرچند انگيزه اقتصادي در پيوستن گروهاي قومي دو طرف ايالت سرحد پاكستان به صفوف طالبان بيش از ساير انگيزه‌ها برجسته است اما كارشنان مسائل سياسي انگيزه مذهبي و اعتقادي اين گروها را نيز موثر مي‌دانند.
محسود در كنار دو برادرش عبدالله و ذوالفقار از جمله افراطيوني بودند كه درجنگ طالبان با مجاهدين حضوري دايمي داشتند. گفته مي‌شود او در سازماندهي و مديريت جنگ طالبان در افغانستان با سازمان اطلاعات ارتش پاكستان (ISI) رابطه خوبي داشته و به همين دليل از تاكتيك‌هاي نظاميان دولتي بطور كامل آگاهي دارد.عبدالله محسود(برادرش) با نام مستعار نورالعالم در سال 1996 ميلادي در جنگ افغانستان پس از سقوط كابل توسط طالبان زخمي و يك پاي خود را از دست داد. وي درسال 2002 ميلادي از سوي نيروهاي آمريكايي در افغانستان بازداشت شد اما بصورت نامعلوم و مشكوكي سر از وزيرستان درآورد.
گروگان گيري 200 نظامي ارتش پاكستان در 30 اوت 2007 ميلادي توسط اين سه برادر انجام شد كه براي تلافي حمله نيروهاي آمريكا انجام گرفت و دولت پرويز مشرف، رئيس‌جمهوري وقت ناگزير شد بيش از 100تن فرماندهان طالبان را آزاد كند.
برخي رسانه‌هاي پاكستاني در گزارش‌هاي خود تاكيد مي‌كنند محسود پس از احراز سمت رهبري طالبان پاكستان، هم مردم و هم ارتش ايالتي سرحد پاكستان را به وحشت انداخته بود . از او به عنوان شخص بي رحم و ارعاب آور كه حملات انتحاري عليه نيروهاي امنيتي و شخصيت‌هاي سياسي را رهبري مي‌کرد ، نام مي‌برند.
محسود دوره آموزش نظامي خود را زير نظر جلال‌الدين حقاني سپري كرده و تحت تاثير انديشه‌هاي او قرار داشت و گفته مي‌شود حقاني كه تا حدودي روابطش با ملاعمر تيره شده است، زمينه‌ساز رشد سريع محسود بوده و در ارتقاي او در دستگاه القاعده و شخص بن‌لادن و ايمن‌الظواهري نقش اساسي و محوري داشته است؛ امري كه خشم ملاعمر را بر انگيخته است.
بيت‌الله در واپسين روزهاي سال 2007 ميلادي خود را امير تحريك طالبان يا به عبارت ساده‌تر رهبر اين گروه ناميد. او با تلاش براي متحد كردن قبايل مختلف وزيرستان و گردآوري آنها در قالب يك گروه منسجم اندك‌اندك به عنوان نيرويي تاثيرگذار در مناطق قبايلي‌‌نشين اين كشور مطرح شد. اجراي اين برنامه كه با كشتار ريش‌سفيدهاي مخالف بيت‌الله همراه شد دشمني برخي همقطاران محلي را برانگيخت. قاري زين‌الدين محسود، از هم قبيله‌اي‌هاي بيت‌الله يكي از آنها بود كه پس از قتل عمويش به دست نيروهاي بيت‌الله قسم خورده بود او را بكشد. با اين حال بيت‌الله پيشدستي كرد و يكي از نيروهاي وفادارش كه به جمع محافظان قاري زين‌الدين رسوخ كرده بود كمتر از يك ماه قبل او را ترور كرد تا روياي دولت پاكستان براي مهار بيت‌الله با نيرويي بومي نقش بر آب شود.
پنج ملیون دالر جایزه
وزارت امور خارجه آمريكا در ماه مارس سال جاري ميلادي براي تحويل بيت‌الله يا ارائه اطلاعاتي كه به بازداشت او منجر شود 5 ميليون دالر جايزه تعيين كرد تا احتمال خيانت به او در درون قبيله‌اش را افزايش دهد.
هرچند هنوز هيچ‌كس به درستي نمي‌داند آمريكايي‌ها چطور از محل اتراق بيت‌الله اطلاع يافته بودند اما تا اين مقطع محتمل‌ترين گزينه كسب اطلاعات از رقباي او در درون قبيله‌اش است كه با مرگ او دو نشان را با يك تيز زدند؛ «هم جايزه 5 ميليون دالری را صاحب شدند و هم از شر سرسخت‌ترين جنگ‌سالار قبيله، محسود خلاصي يافتند.»
قيمت واقعي محسود با احتساب جايزه 600 هزار دلاري تعيين شده از سوي دولت پاكستان براي دستگيري او يا تحويل جسدش بيش از6/5 ميليون دالر بود كه رقمي وسوسه‌انگيز است.
پس از بيت‌الله
هنوز جسد بيت‌الله به خاك سپرده نشده بود كه جانشين‌هاي احتمالي او براي جدي گرفتن كنترل نظاميان تحت امرش به تكاپو افتادند.
قاري حسين، معاون بيت‌الله بخت اول بر عهده گرفتن سكان هدايت شاخه نظامي تحريك طالبان پاكستان است. علاوه بر او والي‌الرحمن، سخنگوي بيت‌الله و برادرانش حكيم‌الله و عظمت‌الله هم در صف جانشيني او قرار دارند.
اگر اين 4 نفر نتوانند بر سر جانشيني بيت‌الله به توافق برسند تصميم‌گيري به حبيب گل و فقيه محمد، از مولوي‌هاي محلي و اعضاي شوراي تحريك طالبان سپرده خواهد شد. ملاعمر، رهبر طالبان در صدر اين شورا قرار دارد كه دست بر قضا اين اواخر رابطه چندان خوبي با بيت‌الله نداشت و احتمالا از مرگ او چندان هم دلزده و عزادار نخواهد بود ؛

آموزه های انتخابات

دو ماه مبارزات نامزدان احزار پست ریاسیت جمهوری ، براي کانديدان از يک نگاه و براي مردم از نگاه ديگر از اهميت بسيار زيادي برخوردارند، در اين مدت نه تنها افغانستان به محيط آموزشي تبديل شده بود که همه در آن مسايل مختلف دموکراسي را تجربه مي‎کردند که ابعاد نهفته و پنهاني از باورها، هنجارها، فرهنگ‎ها، سطح تحمل و همپذيري اجتماعي، گستره فکري و تأثيرات آن بر رفتارها، سياست‎ها و گفتارهاي کانديدان و ساير اقشار مردم برملا گرديد. در اين روزهاي به يادماندني حد اقل ما به چهار طيف اجتماعي بر مي‎خوريم که بسته به نوع بينش و نگرش آنان نسبت به انتخابات، واکنش‎هاي متفاوتي را در سطح جامعه تبارز ‎داده است:
1- کانديدان و مجموعه تيم‎هاي تبليغاتي شان:
اينها در اين مدت دوندگي زيادي داشتند و پولهاي زيادي را خرج کردند. از روشهاي گوناگون تبليغاتي براي اثرگذاري بر تصميم انتخاب کنندگان و رأي دهندگان سود جستند. محافل کوچک و بزرگي را ترتيب دادند، ديگ‎ها بار کردند و پلوها دادند، تا اولاً قدرت و توانايي کانديدشان را به رخ مردم بکشانند که اگر کانديد ما مي‎تواند به مردم بي حساب و کتاب پلو دهد، پس مي‎تواند مملکت را هم اداره کند. ثانياً سخاوتمندي کانديد را نشان ‎دهدو براي رأي دهندگان مي‎فهماند که اين کانديد آنقدر بخيل نيست که همه‎اش را براي خود جمع کند، بلکه در صورت پيروزي کانديد ، شما مثل حالا از صله‎هاي سخاوتمندانه‎اش بي‎نصيب نمي‎مانيد. شايد پيامهاي ديگري نيز داشته باشد؛ از باب مثال "مردم عقل‎شان در چشم‎شان است". و ...
کاري بسيار خوب کانديدان در اين دوره مسافرت‎هاي فشرده و پي‎هم آنان در ولايات مختلف افغانستان بود. اولاً اين کار يک فرصتي فراهم مي‎کرد تا مردم با شخصيت‎هاي خود از نزديک آشنا شوند و بدون دغدغه با آنان دست دهند و سخن بگويند و لبخند را بر چهره آنان مشاهده کنند و همين، مردم را اميدوار مي‎سازد که کشور افغانستان آنطوري که مي‎گويند، چندان بي‎آدم هم نيست. ثانياً کانديدان محترم لحظه‎اي از فضاي پر زرق و برق زندگي‎شان بيرون آمده و با دستان درشت و چهره‎هاي سوخته و تکيدۀ مردمي آشنا مي‎شوند که با شکم گرسنه براي آنان کف مي‎زنند، هورا مي‎کشند، احساسات‎ شانرا چنان به اوج مي‎رسانند به‎طوري که کانديد محترم ناباورانه خود را بر بالهاي سبکي احساس مي‎کنند که او را تا ابرهاي آسمان بالا مي‎برد. اين براي بسياري از کانديدان تمريني است که لذت با مردم بودن را درک کنند و بدانند که لذت‎ها و خوبي‎ها را نبايد تنهادر کاخ‎ها جستجو کرد، لذت واقعي در دل مردمي است که براي شما کف مي‎زنند و تغيير در سرنوشت خود را از فکر، توانايي، ظرفيت‎ها و قابليت‎هاي شما انتظار دارند و...
2- گروههاي فرصت‎طلب و سودجو:
اين گروه به‎طور رسمي از هيچ کانديدي کمپاين نمي‎کردند؛ اما با همۀ کانديداها و مسؤولان کمپاين آنان مذاکره مي‎کردند، وعدۀ همکاري مي‎دادند، پوسترهاي تبليغاتي‎شان را مي‎گرفتند و وعده هزاران رأي را مي‎دادند که با حمايت آنها در صندوق‎ها رأي ريخته مي شود؛ اما در مقابل خواهان کمک‎هاي پولي براي مصارف احتمالي مي‎گرديدند. گروههاي زيادي از اقشار مختلف اجتماعي بودند که به هر دري مي‎زدند، تا پول بيشتري به دست آورند. هدف اين گروه صرفاً تجارت و به دست آوردن سود بيشتر بود و هيچ تعهد عملي در قبال هيچ‎يک از کانديدان نداشتند. افراد زيادي از همين طريق به سودهاي سرشاري دست يافتند و تعدادي ديگر که توقع زياد داشتند، چه بسا از خوان نعمت انتخابات بي‎بهره ماندند که واقعاً به حال اينها بايد گريست.
3- دسته ديگر مردمان عادي بودند که توان بهره‎گيري زيادتر از پروسۀ انتخابات را نداشتند، اما تا حد توان خود کوشيدند، حداقل از پلوها و غذاهاي نسبتاً لذيذي که در زندگي کمتر نصيب اين طيف مي‎گردد، استفاده کنند، پوستر چسباندند، در مراسم‎ تبليغاتي در عوض پول شرکت کردند و توانستند حقوق چند ماهه‎شان را از همين راهها تأمين کنند، اينها به‎طور مشخص از کانديدي حمايت و پشتيباني نمي‎کردند، اما در همۀ جلسات و مراسم عمومي کانديدان شرکت مي‎جستند و مزد چند روزه‎اش را راحت‎ در مي‎آوردند.
4- طيف چهارم که گسترده‎ترين بخش جامعه را تشکيل مي‎‎داد، از افرادي تشکيل مي‎شدند که نسبت به انتخابات يک حالت بي‎تفاوتي را اختيار کرده‎بودند. جذابيت بيلبوردهاي شش متري و دوازده متري، نگاه سرد برخي کانديدان را به سوي خود نمي‎کشاند و رنگهاي مختلف پوسترها و عکس‎ها که در و ديوار را به تابلوهاي زيباي نقاشي تبديل کرده بود، هيچ احساسي را در اينها نمي‎شگفت و صداي بلند گوهايي که بر موترها نصب شده بود و از جاده‎ها مي‎گذشت و يا از مساجد و سالن‎ هوتل‎ها شنيده مي‎شد، گويا هيچ ارتعاشي در پرده‎هاي نازک قوۀ سامعه‎شان به‎وجود نمي‎آورد، آرام و بي‎خيال مثل روزها و ماههاي معمولي ديگر از کنار جاده‎هاي مي‎گذشت و به کارهاي هميشگي‎شان مشغول مي‎شدند.
البته اين طيف‎بندي را مي‎توان با يک نگاه کلي به پروسه انتخابات به‎دست آورد؛ اما از لحاظ جامعه‎شناختي مي‎توان به تحليل‎هاي عميق‎تر و مهم‎تري دست پيدا کرد. مطالعه دو- سه ماه گذشته و تحولات و دگرگوني‎هاي که پيش آمد و چانه‎زني‎هاي که صورت گرفت و مجموع تلاش‎ها، کنار آمدن‎ها و از کنار رفتن‎ها و کل جريان رقابت‎هاي انتخاباتي، مي‎تواند در واقع بازتاب دهنده کليت فرهنگي جامعه ما باشد که به‎صورت بسيار آشکار در قامت انتخابات تجلي پيدا کرد. آسيب‎شناسي حرکت‎ها و کارکردهاي اين دوره، ژرف‎ترين و ناب‎ترين ويژگي‎ها و اوصاف فرهنگي جامعه را صرف نظر از مسايل قومي، زباني و مذهبي، رونما مي‎سازد. که تحليل عميق و محتوايي اين پروسه فرصت‎هاي بيشتري را مي‎طلبد و ما صرفاً به ‎منظور توجه به اين موضوع حياتي و آسيب‎شناسي علمي آن، به‎صورت سرسري و گذرا پديده انتخابات را از اين زاويه به بحث گرفتيم و بدون اين که قصد کاوش علت‎ها و ريشه‎هاي رفتاري طيف‎هاي مختلف را به بررسي بگيريم.

هرات ، دروازه ارگ ریاست جمهوری !(قسمت چهارم)

درحالیکه کمتراز سه روز به بر گزاری انتخابات ریاست جمهوری و شورا های ولایتی زمان باقی مانده است ، تب وتاب انتخابات نیز میان نامزدان و هواداران شان شدت بیشتر یافته و با آغاز شمارش معکوس هیجانات وشور وشوق انتخابات از داخل دفاتر به کوچه ها و جاده ها کشیده است . ایجاد مانورهای تبلیغاتی پر هزینه بعنوان آخرین ترفند های مبارزات انتخایاتی بکار می رود . هرات بعنوان یک شهر کلدی این روزها شاهد مانورهای خیابانی از سوی هواداران نامزدان بوده و هر از چند گاهی شهر دچار ترافیک سنگین میگردد.
با آنکه طی هفته های اخیر شیوه مبارزات انتخاباتی در هرات شکل وقالب سنتی بخود گرفته بود و عمدتا در رنگهای " جهادی ها " و " علماء و خوانین " در دو طیف هوادار داکتر عبدالله و حامدکرزی قد بر افراشته بودند، در آخرین روزهای مبارزات انتخاباتی ، این قالب ها در هم شکست و نقش اسماعیل خان بعنوان " امیر " هراتی ها در این عرصه فوق العاده بوده است . او با اعلام حمایت رسمی از حامدکرزی سر درگمی مطلق را در این دو اردوگاه رقیب بوجود آورده است . اردوگاهی مجاهدین تحت عنوان حامیان اصلی دکتر عبدالله با اعلام حمایت او گیج شده و از ان طرف تعریف وتمجید بی حد و حصر حامدکرزی از اسماعیل خان ادردو گاهی علماء و خوانین را نیز دچار حیرت و آشفتگی ساخته است .
حمایت علنی و رسمی اسماعیل خان به همان اندازه که شکاف را در اردوگاهی مجاهدین بوجود آورده است ، دو دستگی و بد گمانی را در اردو گاهی علماء و خوانین نیز موجب شده است . زیرا بهاء دادن به اسماعیل خان از سوی رئیس جمهور کرزی هیج گاهی برای مولوی خداداد صالح و داکتر عزیزی بعنوان حامیان اصلی حامدکرزی که تقریبا دو ماه مستمر برای او کمپاین کرده اند ، قابل قبول نبوده و به مذاق این دو شخصیت مطرح هرات بعنوان حریفان اسماعیل خان خوش نیامده است .
حامدکرزی در سخنرانی خود با حضور جمعیت انبوه و حامیان سر سختش بارها و بارها از اینکه درکنارش اسماعیل خان قرار دارد ، افتخار می کند، گفت ": از اینکه با امیر اسماعیل خان در هرات آمده افتخار میکند ." تکرار این جمله برای مولوی خداداد صالح و داکتر عزیزی غیر قابل باور بود زیرا بیشترین تلاش را برای بسیج عمومی به منظور حمایت از حامد کرزی این دو شخصیت مطرح هرات انجام داده اند .
از آنطرف مجاهدین و هواداران اسماعیل خان که مدت ها از دکتر عبدالله حمایت کرده و توقع داشتند که وی نیز این گزینه را بر گزیند ، با حرکت اسماعیل دچار شوک شدیدی گردیده اند . زیرا گمانه زنی ها این بود که اسماعیل خان یکجا با هوادارن سر سخت خود در کاروان دکتر عبدالله ملحق خواهد شد و این خوش بینی ها به یک باره جایش را به ظن وگمان های داد که دور از انتظار برای مجاهدین و هواداران او بود . هرچند تا کنون از سوی مجاهدین کدام واکنیشی در برابر اسماعیل خان ابراز نشده است اما ناراحتی از اظهارات غیر رسمی برخی مجاهدین کاملا مشهود است .
با همه اینها حمایت اسماعیل خان بعنوان "امیر" مردم هرات از حامد کرزی در انتخابات پیش رو کفه ترازو را به نفع کرزی به حرکت آورده و به نظر می رسد که اعلام حمایت اسماعیل خان در بدل ریاست شاروالی به یک تن از نزدیکان او صورت گرفته است . البته سخنان اسماعیل خان به خوبی نشان میداد که وی در بدل حمایت از حامد کرزی امتیازاتی را به نفع مجاهدین و هوادارن خود بدست آورده باشد و شاید بتواند رضایت مجاهدین را در حمایت از حامد کرزی نیز کمای نماید .
در یک جمع بندی کوتاه میتوان اذعان کرد حمایت اسماعیل خان بعنوان یکی از پر نفوذ ترین رهبران جهادی در هرات و حوزه جنوب غرب که روزگاری اورا قاعد جهاد و امیر عمومی این حوزه میخواندند؛ جبهه بندی های بوجود آمده را بکلی در هم شکست . اینگ اسماعیل خان ، مولوی خداداد صالح و داکتر عزیزی در یک اردو گاه (اردوگاه حامدکرزی ) ، درکنار هم قرار گرفته و تلاش میکنند ، نام حامدکرزی ازصندقها بیرون آید .
هرچند این ائیتلاف وزنه را در بازیی انتخابات به نفع کرزی تغییر داده است اما بعید به نظر می رسد که این ائیتلاف مدت زیادی دوام وقوام یابد زیرا اسماعیل خان بعنوان یکی از منتقد ترین جهره جهادی بارها و بارها از عملکرد حامد کرزی انتقاد کرده و وی را به کم کاری و برکناری خود و هوادارانش تحت عنوان مجاهدین از قدرت محلی متهم ساخته است .
اما اینکه چرا "امیر" هرات بصورت بسیار علنی از کاندیداتوری حامد کرزی حمایت کرد ، دلایل زیاد از سوی ناظرین مطرح میشوند . برخی ها این چرخش سیاست را از سوی اسماعیل خان ناشی از نا امیدی وی از جبهه اپوزیسیون حامد کرزی دانسته و اذعان میکنند او با نا امیدی از جبهه اپوزیسیون به این امر اقدام کرده است . برخی دیگز باور دارند که اسماعیل خان از مخالفت علنی با دولت حامد کرزی چندان سودی نبرده این بار میخواهد با شمولیت در ترکیب کاروان حامد کرزی ، از قافله عقب نماند . زیرارویاروی یا حامد کرزی او ومجاهدین را هز روز از قدرت دور تر ساخته است . برخی دیگر از ناظرین سیاسی اختلاف نظر میان او وبرهان الدین ربانی بعنوان حامیی اصلی دکتر عبدالله را در این تصمیم گیری موثر میدانند . زیرا اسماعیل خان برکناری خوداز ولایت هرات را توسط حامد کرزی و جنجال های پس از آن را ناشی از بی توجهی و بی اعتنای برهان الدین ربانی میداند ...
دلیل هرچه باشد چرخش اسماعیل به نفع کرزی در روزهای آخر مبارزات انتخاباتی بعنوان ضربه سنگین به جبهه دکتر عبدالله دانسته و چرخه را به نفع حامد کرزی به گردش در آورده است . با آنکه حامد کرزی در سفر انتخاباتی خود فقط یک ونیم ساعت در هرات توقف داشت اما "امیر" هرات هنوز هم برای کرزی در این شهر مشغول کمپاین می باشد .

ايران، اسلام و حاکميت قانون

فرانسيس فوکوياما
۱۳۸۸/۰۵/۰۷
فرانسيس فوکوياما، استاد علوم سیاسی در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا و از نظريه پردازان مشهور علوم سياسی، در مطلبی که وال استريت جورنال منتشر کرده است به بررسی ساختار قانون اساسی ايران و اشکال احتمالی پيامد حوادث سياسی اخير بر آن می پردازد.فرانسيس فوکوياما با اشاره به ساختار مراکز قدرت در حکومت اسلامی می نويسد که اتفاقات اخير در ايران نشان داد که حرف آخر را محمود احمدی نژاد در ايران نمی زند.به نوشته فوکوياما، آيت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ، سخن آخر را در ايران می زند ولی با اين وجود شايد نتوان جمهوری اسلامی را يک نظام کاملا خودکامه توصيف کرد چون در اين نظام در عرصه هايی رای گيری صورت می گيرد.


برخی حکومت ايران را يک «نظام خودکامه انتخاباتی» می دانند و برخی ديگر با اتکا به مضمون قانون اساسی معتقدند که جمهوری اسلامی يک تئوکراسی قرون وسطايی است.فرانسيس فوکوياما معتقد است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ملغمه ای است از عناصر استبدادی ، تئوکراتيک و دمکراتيک. مواد يک و دو اين قانون تمام قدرت و اختيارات را به خدا می سپارد درحاليکه ماده ۶ انتخاب رييس جمهور و مجلس را به رای مردم واگذار می کند. مواد ۱۹ تا ۴۲ مجموعه ای است از حقوق ملت و شهروندان که انواع آزادی های سياسی و مدنی و وظايف دولت در قبال شهروندان در آن منظور شده است.
به اعتقاد نويسنده، مشکل اصلی مواد ۱۰۷ تا ۱۱۲ قانون اساسی است که اختيارات وسيعی را برای رهبر و نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان تعيين می کند. بر اين اساس فرماندهی کل قوای نظامی و امنيتی، کليات سياست خارجی ، انتصاب مقامات قوه قضايی و کنترل رسانه های دولتی همه با رهبر است. البته ماده ای هم در مورد برکناری رهبر توسط مجلس خبرگان قيد شده است که باز بر اساس روشی غيردمکراتيک و غير شفاف است.
نويسنده با اشاره به تاريخ فلسفه سياسی نتيجه می گيرد که در اکثر جوامع بشری مفهوم حکومت قانون ابتدا از منبع دين الهام گرفته است. در اروپا قبل از آنکه نطفه های دمکراسی عصر روشنگری شکل بگيرد مذهب منبع قانون و معيار تبعيت از آن بود و در خاورميانه نيز همواره در کنار قدرت سياسی سلاطين و پادشاهان علمای دينی راوی و مفسر قوانين بودند که از فرامين دينی الهام می گرفت.نويسنده با اشاره به نظريه نوا فلدمن استاد حقوق و تاريخ می نويسد که امروزه گرايش وسيع به احکام شريعت در بسياری از کشورهای خاورميانه در حقيقت بيانگر تمايل مردم به نوعی قانون مداری در مقابل استبداد مطلقه ای است که در قالب پادشاهی و يا رياست جمهوری های مادام العمر در کشورهای عربی حاکم است.
فرانسيس فوکوياما در بخش بعدی مقاله خود در وال استريت جورنال به موضوع قانون اساسی ايران باز می گردد و می نويسد مسلما ترجيح خود وی اين است که يک قانون اساسی براساس مدل دمکراسی غربی در ايران حاکم شود که در آن آزادی مذهبی ، دولتی سکولار و حق حاکميت مردم و نه حکومت خدا و دين ، به رسميت شناخته شود.وی می افزاید که اما براساس تمام شواهدی که وجود دارد چين تحولی در قانون اساسی ايران فعلا هدف معترضان نيست. اصلاح طلبان و ميرحسين موسوی طرفدار ادامه نظام جمهوری اسلامی هستند و خواست اصلی آنها تقويت عناصر دمکرايتک و جلوگيری از دخالت نهادهای انتصابی مثل شورای نگهبان و يا مراکز قدرت نظامی در روند انتخابات و احترام به مبانی قانونی است.فرانسيس فوکوياما معتقد است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران که در اولين سال های انقلاب تصویب شده، ظرفيت های لازم برای تبديل شدن به راهنمايی جهت استقرار حاکميت قانون و موازين دمکراتيک را داراست. بخش اختيارات مطلق رهبری و نهادهای انتصابی آن بايد ملغی شود و حتی اگر شورای نگهبان قرار است به حيات خود ادامه دهد آنرا بايد به نهادی مثل ديوان عالی کشور بدل کرد که وظيفه آن سنجش قوانين و مصوبات با موازين شرعی است.به اعتقاد نويسنده حذف عناصر دينی و شرعی از قانون اساسی ايران کار بسيار دشواری خواهد بود. حاکميت قانون با اتکا به جنبه های نمادين و با تصويب مقررات برقرار نمی شود بلکه زمانی اجرا خواهد شد که منعکس کننده يک سری معيارهای عمومی و پذيرفته شده در جامعه باشد. اگر حاکمان ايران مجبور شوند که به حاکميت قانون گردن نهند شايد در آينده های دورتر چنين قوانينی کاملا سکولار باشند مشروط به آنکه اين آن چيزی باشد که اکثريت مردم ايران از صميم قلب بخواهند. اما به نظر می رسد که در شرايط فعلی ايران هنوز به آن مرحله نرسيده است.

هرات ، در وازه ارگ ریاست جمهوری !

در حالیکه کمتر از دو هفته به روز بر گزاری انتخابات زمان باقی مانده و شمارش معکوس آغاز شده است ، صفوف هوادارن کاندیدای دور دوم ریاست جمهوری در هرات فشرده تر گردیده است . دو بلوک شدن و فشردگی هواران دو نامزد مطرح ( حامدکرزی و دکتر عبدالله ) در هرات قالب جدیدی بخود گرفته است . هرچند طی هفته گذشته بیشترگیردهمای ها از سوی هوادارنی حامد کرزی چه در شهر و چه در اطرف برگزار شد اما آنطرف، هوادارن دکتر عبدالله نیز کوتاه نیامده و همایش های رادرحمایت از دکتر عبدالله راه اندازی کردند .
به نظر می رسد قالب های مبارزات انتخاباتی آهسته آهسته شیوه سنتی خود را بدست آورده و از این منظر، انتخابات شور و شوقی خاصی یافته است . یکطرف بیشتر جهادی ها و آنهای که به یک شکلی در زمان حاکمیت اسماعیل خان دارای نفوذ و قدرت بودند تحت عنوان « جهادی ها » به جبهه دکتر عبدالله وارد شده و از ان طرف علماء با نفوذ و خوانین جبهه خود را به حمایت از حامد کرزی گسترده تر ساخته اند .
هفته گذشته مولوی خداداد صالح رئیس شورای علماء و یکی از پر نفوذ ترین علماء اهل سنت در حوزه غرب گیرهمایی را با حضور اکثر علماء ( علماء شیعه و سنی ) در حمایت رئیس جمهور کرزی بر گزار کرده بود که در جمع آنها تعداد زیادی از خوانین و بزرکان سنتی تحت عنوان « متنفذین قومی » نیز حضور داشتند . این جبهه ( جبهه از علماء و منتفذین قومی ) از سنتی ترین جبهه های سیاسی با تاریخ کهن در مبارزات انتخاباتی افغانستان به شمار می آید . در بیشترین انتخابات ها و لویه جرگه ها این طیف نقش موثر داشته و از این منظر می تواند پله ترازو را به نفع کرزی تغییر دهند .
اما آنطرف، چهره های مطرح جهادی و فرماندهان با نفوذ که تعداد شان کم نیستند در جبهه سبز پوشان دکتر عبد الله تجمع و صف آرایی نموده اند . این جبهه نیز در تاریخ سی ساله افغانستان فوق العاده تاثیر گذار بوده و میتواند جبهه خوانین و علماء را به چالش بکشانند . رقابت میان این دو طیف سنتی و مطرح هرات مبازرات انتخاباتی را جان تازه بخشیده و در کنار بازی های اقتصادی که در انتخابات نقش اساسی ایفاء میکند ، انگیزه های سیاسی را نیز در رقابت های انتخاباتی ، تقویت کرده است .
هرچند در طول تاریخ مبارزات سیاسی ،خوانین و علماء در تغییر و تایید حاکمیت ها نقش بسیار تعیین کننده و تاثیر گذار داشته اند اما تجربه سی ساله جنگ افغانستان نیز تقریبا ساختار های سنتی را در هم ریخته و قالب های جدیدی را تحت عنوان « متنفدین جهادی یا جهادی ها » در فرهنگ سیاسی افغانستان تحمیل کرده است . هرچند این دو قالب عمومیت ندارد همین اکنون در جبهه خوانین و علماء جهادی های نیز دیده میشوند و همین گونه در میان جهادی ها ، اما مبارزات انتخاباتی در هرات بیشتر در این دو قالب جریان و ادامه می یابد .
همین اکنون نمودار ویا سنبل این دو قالب بیشتر مولوی خداداد صالح رئیس شورای علماء حوزه غرب و اسماعیل خان روزگاری امیر عمومی این حوزه ؛ به شمار می آیند . این دو شخصیت مطرح در حوزه جنوب غرب سال های سال در یک رقابت منطقه ای قرار داشته و قدرت منطقه ای همیشه میان این دو شخصیت موثرو هوادارن نزدیک به این دو ، دست بدست شده است . به همین دلیل رقابت میان هواداران این دو بیش از آنکه در حمایت از کدام کاندیدا مطرح باشد ، به منظور بیرون کردن یکدیگر از قدرت محلی است . هر کدام تلاش میکند تا با حمایت از کاندیداتوریی یکی از دو نامزد مطرح ریاست جمهوری ، در قدرت محلی جای و پای بدست آورند ؛
زیرا میان این جبهه موثر به منظور کنترل قدرت محلی جنگ های خونین بوقوع پیوسته و از این زاویه می شود این رقابت را یک رقابت سیاسی به منظور مشروعیت بخشیدن به نفوذ شان در قدرت محلی دانیست .
هوادارن اسماعیل خان که تقریبا از قدرت محلی بیرون مانده اند اینک با استفاده از فرصت پیش آمده تلاش میکنند اقتدار از دست رفته خود را دو باره بدست آورند . زیرا پس از روی کار امدن حکومت حامد کرزی نقش این جبهه سیاسی در هرات بصورت بسیار گسترده کم رنگ و حتی بی رنگ شده است . از این منظر اسماعیل خان بعنوان رهبر این جبهه همیشه و دامدار از سوی هوادارنش مورد انتقاد بوده است . به باور اینها اسماعیل در برابر خواسته های آنها کوتاهی کرده و نتوانیسته است خواسته های انها را که سال های سال در راستای آن جنگیده اند ، عملی سازد . ازآن طرف جبهه خوانین و علماء هر روز قدرتمند تر و نفوذ شان در حال گسترش می باشد .هوادارن این جبهه خودرا این بار نیز پیروز میدان میدانند.
فشردگی و دورنگی هواداران انتخابات ریاست جمهوری در این دو قالب ( جهادی های – علماء و خوانین ) سبب شده است باقی نامزدان انتخابات در این ولایت رنگ خود را کاملا از دست بدهند . این هفته هرات شاهد حضور دو نامزد ریاست جمهوری بود . سید جلال کریم مشهور به بابغه و مرویس ساسینی طی هفته گذشته در هرات سفر کرده بودند اما آنچنان که انتظار میرفت از سوی مردم استقبال نشدند .
ادامه دارد ....

موبوکراسی چیست و موبوکرات کیست؟

عزیز رویش در گفتگو با بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی
(متن حاضر گفت‌وگویی با بخش فارسی بی‌بی‌سی است که قسمت‌هایی از آن در پاره‌ای از برنامه‌های این رادیو مورد استفاده قرار گرفت. این متن با تبدیل و ویرایش متن گفتاری به متن نوشتاری تقدیم می‌گردد.)
بی‌بی‌سی: جناب آقای رویش، در قدم اول تشریح کنید که موبوکراسی چیست، ماب‌ها چه کسانی هستند و موبوکرات کیست؟
رویش: هر نظام سیاسی دارای یک صورت مقلوب نیز هست. دموکراسی در زمان ما، حد اقل یکی از نظام‌های مطلوب و پسندیده‌ای محسوب می‌شود که در آن مشارکت آگاهانه‌ی مردم در پروسه‌ی سیاسی و تعیین سرنوشت سیاسی آنان وجود دارد. در دموکراسی، مردم، یعنی کسانی که رأی می‌دهند یا رأی می‌گیرند، هر دو طرف آگاه اند. کسی که رأی می‌دهد آگاه است که چرا رأی می‌دهد، به چه کسی رأی می‌دهد و رأی او چه تأثیری را بر سرنوشت وی داشته می‌تواند. کسی که رأی می‌گیرد نیز آگاه است که چرا رأی می‌گیرد، از چه کسی رأی می‌گیرد و در برابر رأیی که می‌گیرد، چه مسئولیت‌هایی دارد که باید انجام دهد و به سر رساند. به همین دلیل، در حرکت‌های دموکراتیک یک نوع انسجام سازمانیافته و بسیار معقول در روابط رأی‌دهندگان و رأی‌گیرندگان وجود دارد و اینها همگام هم حرکت می‌کنند و به پیش می‌روند. اما صورت مقلوب دموکراسی را به نام موبوکراسی یاد می‌کنند که در اینجا ماب‌ها به عنوان رأی‌دهنده مطرح هستند و موبوکرات‌ها، یعنی کسانی که با رأی مردم، رأی ماب‌ها، بازی می‌کنند، کسانی هستند که می‌آیند و تمثیل‌کننده‌ی زمامداری و رهبری سیاسی در جامعه می‌شوند.
موبوکراسی به هیچ صورت یک اصطلاح حرمت‌انگیز نیست. زیرا ماب بیشتر به گروهی اطلاق می‌شود که فاقد هرگونه آگاهی سیاسی و یا در کل، هر گونه آگاهی نسبت به حقوق خود می‌باشند. اینها دسته‌ای از مردم عامی اند که گاهی حضور و نقش اوباشان و لمپن‌های سیاسی و اجتماعی در درون شان برجسته‌تر می‌شود. ماب‌ها در حرکت‌های سیاسی معمولاً احساساتی عمل می‌کنند: اشپلاق می‌کنند، چک‌چک و هی‌هی می‌کنند و دقیقاً به دلیل همین هیجاناتی که از خود بروز می‌دهند طعمه‌های خوبی می‌شوند برای سیاستمداران موبوکرات، یا کسانی که سیاست شان از احساسات مردم تغذیه می‌کند. موبوکرات‌ها مردم را با احساسات به حرکت می‌آرند. هنر سیاستمدار موبوکرات نیز در همین تحریک احساسات مردم است.
و اما تفاوت عمده‌ بین سیاستمدار دموکرات و سیاستمدار موبوکرات در این است که سیاستمدار دموکرات، همیشه خود را متعهد به انتقال آگاهی برای مردم می‌داند و آگاهی در عرصه‌ی سیاست دموکراتیک بسیار ساده تعریف می‌شود: آگاهی بر نیازها و امکانات. سیاستمدار دموکرات مردم را کمک می‌کند که در عرصه‌ی زندگی اجتماعی خود بدانند که چه نیازهایی دارند، مشکلات شان چیست، و متناسب با درک نیازها و مشکلات خود بدانند که از چه امکاناتی برخوردار اند و چگونه می‌توانند نیازهای خود را با توجه به امکاناتی که دارند رفع کنند. سیاستمدار دموکرات مردم را کمک می‌کند تا نیازهای خود را رده‌بندی و اولویت‌بندی کنند، امکانات خود را بسنجند و هر روز واقع‌بینانه، مسئولانه و با سنجش دقیق و جدی حرکت کنند. حالانکه سیاستمدار موبوکرات، برعکس، هیچگاهی آگاهی را به مردم انتقال نمی‌دهد. همیشه مردم را در حالت احساسات نگاه می‌کند و کاری را هم که برای مردم انجام دهد، به گونه‌ی غافلگیرکننده برای مردم نشان می‌دهد تا هیچ کسی نقش و اثر جمعی را در انجام این کار متوجه نشود و تمام اعتبار آن به آدرس سیاستمدار موبوکرات حواله گردد.
اگر مشخص‌تر صحبت کنیم، سیاستمدار موبوکرات هیچگاهی برای مردم نمی‌گوید که نیازهای اساسی آنان در یک زندگی اجتماعی چیست و این نیازهای اساسی جمعی در کل چگونه با هم ارتباط می‌یابند و چگونه اولویت‌بندی می‌شوند. سیاستمدار موبوکرات هیچگاهی از امکانات حرف نمی‌زند و برای مردم نشان نمی‌دهد که منابع امکاناتی شان برای حل معضلات و نیازهای آنان کدام است. سیاستمدار موبوکرات می‌آید نیازهای مقطعی‌ای را که هر فرد و یا هر گروهی از مردم دارند، برجسته می‌سازد و فرد یا گروه مذکور را در همان مقطع خاص تحریک می‌کند، بدون اینکه ارتباط نیاز وی را با نیاز کسی دیگر که در گروه اجتماعی او قرار دارد و یا با مجموع فضا، ماحول و زمینه‌هایی که در اطراف او هستند، سنجش کند. سیاستمدار موبوکرات، به طور مثال، وقتی با مردم بیکار طرف است، بیکاری را به عنوان یک معضل جدی و اشتغال را به عنوان یک نیاز اساسی قلمداد می‌کند. حالا چون این جمع از معضل بیکاری و عدم اشتغال رنج برده اند با این حرف به سادگی تحریک می‌شوند و فحش و دشنام می‌دهند و هیجان ایجاد می‌کنند و بر علیه کس یا کسانی که گویا عامل بیکاری اند، شعار می‌دهند.
سیاستمدار موبوکرات وقتی با دانش‌آموزان کانکور زده طرف می‌شود، بر علیه کانکور و نظام تحصیلات عالی شعار می‌دهد و متهم می‌کند که چرا این همه جوان را دوازده سال درس داده و در آخر بدبخت کرده است و خیلی ساده وعده می‌دهد که وقتی به قدرت برسد کانکور را لغو می‌کند. به همین ترتیب، سیاستمدار موبوکرات برای هر رنج‌دیده‌ای حرفی دارد که به دل‌شان چنگ می‌زند: کسی که خانه و مزرعه‌اش را سیلاب زده است، کسی که مورد بمباران هوایی قرار گرفته است، کسی که از آوارگی برگشته و خانه و سرپناه ندارد، کسی که با کراچی دستی خود لب جاده ایستاده و شاهد خشونت پولیس و ترافیک یا مأمور شهرداری بوده است، ... هر کدام اینها نقطه‌ای برای تحریک دارد و سیاستمدار موبوکرات از این نقطه‌ها به خوبی استفاده می‌کند.
یاد مان باشد که جامعه‌ی عقب‌مانده مالامال از مشکلات است. به خصوص در جامعه‌ای که استبداد بوده و نهادهای قانونمند و حکومت مسئول و پاسخگو وجود نداشته، شما با یک یا دو مشکل رو به رو نیستید. هر بخشی از جامعه می‌تواند نمادی از یک مشکل باشد. با توجه به مشکلی که هست، هر بخشی از جامعه با یک نیاز خاص و یک رنج خاص نیز رو به رو است. سیاستمدار موبوکرات همه‌ی این نیازها و رنج‌ها را به طور انفرادی مورد اشاره قرار می‌دهد و برجسته می‌سازد، اما هیچ وقت از امکانات و راه حل مشخص و عملی‌ای حرف نمی‌زند که آن نیاز و آن رنج را مرفوع سازد. سیاستمدار موبوکرات شعار می‌دهد، اما هیچگاهی به تحقق شعارهای خود نگاه نمی‌کند و هیچگاهی نمی‌گوید که وقتی او به قدرت برسد، برای فرد بیکار، برای محصل، و برای فردی که فاقد هرگونه امکانات است، چه کاری می‌کند که عملاً امکان‌پذیر باشد. سیاستمدار موبوکرات بلوف می‌کند که معاش تمام کارمندان را تا فلان حد بالا می‌برد، برای معلمین خانه توزیع می‌کند، دانشگاه‌ها را در سراسر کشور گسترش می‌دهد که هر کسی بدون کانکور در آن درس بخواند، و صد تا حرف دیگر از همین دست، اما هیچ وقت نمی‌گوید که منبع مالی و اقتصادی او برای انجام این همه وعده کجاست. تازه همین سیاستمدار از اخراج بی‌قید و شرط خارجی‌ها هم حرف می‌زند و حلقه‌ی غلامی را نیز بر گردن قبول ندارد.
به هر حال، سیاستمدار موبوکرات، هیچگاهی و در هیچ نقطه‌ای از جهان نتوانسته است در جهت کاهش درد و رنج مردم گام عملی بر‌دارد. سیاستمدار موبوکرات نماینده‌ی مردم در پارلمان می‌شود. قاعدتاً یکی از مهم‌ترین نقش‌های نماینده‌ی پارلمان وساطت میان مردم و ارگان‌های اجرایی دولت است. مردم نیازمند اند و حق دارند از امکانات دولتی استفاده کنند، ارگان‌های اجرایی دولت نیز مرجعی اند که امکانات را در اختیار خویش دارند. نماینده‌ی مردم با شناسایی و اولویت‌بندی نیازهای مردم با ارگان‌های اجرایی دولت ارتباط می‌گیرد تا ببیند که کدام بخش از این نیازها در چه حدی قابل رفع است. اما سیاستمدار موبوکرات، این کار را نمی‌کند. او از بام تا شام نقد می‌کند و دشنام می‌دهد و افشاگری می‌کند و رسوایی راه می‌اندازد، اما عملاً یک متر سرک، یک باب مکتب، یک شفاخانه برای کاهش نیازها و رنج‌های مردم اعمار نمی‌کند. نماینده‌ی موبوکرات برای دیدار با یک فرد برای گوش‌دادن به درد و شکایتش وقت ندارد، اما اشتراک در هیچ فاتحه و عروسی و مهمانی را از یاد نمی‌برد. زیرا، با اشتراک در فاتحه و عروسی و مهمانی، نقش موبوکراتیک خود را به سر می‌رساند و دل فرد را به دست می‌آرد....
نقطه‌ی بارز دیگری که سیاستمدار دموکرات و سیاستمدار موبوکرات را از هم تفکیک می‌کند، این است که سیاستمدار دموکرات همیشه از طرح‌ها و برنامه‌های خود حرف می‌زند، یعنی همیشه می‌آید و برای مردم می‌گوید که برای فلان معضل مشخص این برنامه‌ و این طرح مشخص را دارم و می‌گوید که با این معضل با اینگونه نظام و اینگونه ساختار می‌شود برخورد کرد. سیاستمدار دموکرات از کادرهای خود سخن می‌گوید و نشان می‌دهد که با هر یک از کادرهای خود کدام بخش از طرح‌ها و برنامه‌ها را اجرا می‌کند. در نتیجه، رأی‌دهنده‌ی سیاستمدار دموکرات به راحتی فرصت می‌یابد با خود سنجش کند که آیا نیازهای مشخص او با امکانات و طرح و برنامه‌های مشخص و با ساختار و نظام کادری مشخصی که برایش نشان داده می‌شود، قابل رفع خواهد بود یا نه. اما سیاستمدار موبوکرات هیچگاهی از برنامه‌ها و نظامی که از طریق آن‌ها با معضلات مقابله کند، حرف نمی‌زند. هیچگاهی از کادرهای خود حرف نمی‌زند و همیشه یک فرد قهرمان است که همه چیز را در فردیت خود حل می‌کند. سیاستمدار موبوکرات فردی است که با مشت گره‌کرده در بین مردم ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد که برای او هیجان نشان دهند و هیاهو کنند. به همین ترتیب، ماب‌هایی نیز که تحت تأثیر سیاستمدار موبوکرات قرار می‌گیرند، هیچگاهی به این فکر نمی‌کنند که شخص مقابل آنان، اگر احیاناً به قدرت برسد، مشکلات عینی و عملی مردم را با کدام امکانات، با کدام زمینه‌ها و با کدام شیوه حل خواهد کرد.
بی‌بی‌سی: فکر می‌کنید عمده‌ترین اهدافی را که سیاستمداران موبوکرات تعقیب می‌کنند چیست؟
رویش: موبوکرات‌ها به طور طبیعی در جستجوی قدرت هستند. قدرت توانایی عمل می‌آورد. به خصوص قدرت سیاسی توانایی بزرگ عمل را برای سیاستمداران خلق می‌کند. برخی از مصداق‌های برجسته‌ی قدرت را اگر در نظام سیاسی توجه کنیم، پول و ارتش و اطلاعات است که در دولت و یا در نظام سیاسی تمثیل می‌شوند. موبوکرات‌ها در جستجوی همین منابع قدرت هستند و وقتی این منابع قدرت در اختیار شان قرار بگیرد، میدان مانور و میدان عمل بزرگی را صاحب می‌شوند. برای رسیدن به این منابع هر سیاستمداری ناگزیر است از پشتوانه‌های اجتماعی برخوردار شود. در گذشته، چون نظام غیردموکراتیک بود، یکی می‌آمد سپهسالار می‌شد و مردم را در چوکات سپاه بسیج می‌کرد و یا جنگ راه می‌انداخت و قدرت را به زور می‌گرفت. حالا که نظام دموکراتیک شده، در این نظام با زور و لشکر عمل نمی‌شود، اما رأی مردم قدرت و پشتوانه‌ی بزرگی به حساب می‌رود. به همین دلیل است که سیاستمداران موبوکرات نیز به سوی مردم می‌روند و تلاش می‌کنند با رأی و حمایت مردم به نظام و قدرت سیاسی دست یابند.
بی‌بی‌سی: چه چیزهایی می‌توانند بسترهای مناسب برای موفقیت سیاستمداران موبوکرات در یک جامعه باشند؟
رویش: نارضایتی عام مردم از وضعیت سیاسیی که گرفتارش هستند، می‌تواند عمده‌ترین بستر برای استفاده‌جویی‌های سیاستمداران موبوکرات باشد. موبوکرات‌ها می‌فهمند که مردم حامل نطفه‌ای از نارضایتی در درون خود هستند. این نطفه‌ی نارضایتی مردم از جایی تحریک می‌شود و آنان را به حرکت می‌اندازد. سیاستمدار موبوکرات این نکته را به گونه‌ای ماهرانه مورد استفاده قرار می‌دهد. به همین خاطر است که شما وقتی به سخنرانی‌ها و گفتگوها و سخنان سیاستمدار موبوکرات دقت کنید می‌بینید که آنان نکته‌های حساسیت‌برانگیز و تحریک‌کننده را به چه شکلی مورد اشاره قرار می‌دهند. طبعاً ماب‌ها، کسانی که رنج دیده و فشارهای زندگی روی دوش شان سنگینی می‌کند، کسانی نیستند که فرصت یا قدرت تحلیل آرام و متفکرانه را داشته باشند. اینها همیشه با ظواهر برخورد می‌کنند. همیشه واقعیت‌های مشخص در پیش روی شان برجسته شده و همین واقعیت‌ها باعث تحریک شان می‌گردد. سیاستمدار موبوکرات همیشه با تحریک کردن همین واقعیت‌های حساسیت‌برانگیز مردم را به دنبال خود می‌کشاند.
بی‌بی‌سی: با این تحلیل می‌شود گفت که در افغانستان بازار سیاستمداران موبوکرات خیلی گرم است؟
رویش: از لحاظ رشد سیاسی وقتی جوامع را در نظر می‌گیریم عبور از موبوکراسی مرحله‌ی بسیار طبیعی برای رفتن به سوی دموکراسی است. شما نمی‌توانید به شکل ناگهانی انتظار ایجاد یک جامعه‌ی دموکراتیک را داشته باشید که در آنجا شهروندان آگاهانه اقدام کنند و آگاهانه رأی دهند و سیاستمداران هم آگاه و متعهد به خواسته‌ها و رضایت مردم عمل کنند. این انتظار واقع‌بینانه و درست نیست. معمولاً حرکت موبوکراتیک ابتدایی‌ترین مرحله‌ی حرکت‌های سیاسی را در هر جامعه نشان می‌دهد. اما معمولاً در جوامعی که بی‌سوادی عام باشد و فرهنگ سیاسی در سطح نازل‌تر قرار داشته باشد و مردم بیشتر از تفکر و منطق و سنجش بر مبنای احساسات عمل کنند کلی‌بافی و طرح شعارهای کلی برای سیاستمداران موبوکرات مجال خوبی می‌دهد تا به این وضعیت دوام دهند و مردم را با همین شیوه به پیش برند. افغانستان کنونی ما صحنه‌ی بارز سیاست‌های موبوکراتیک است. این بازی اختصاص به این فرد و آن فرد ندارد. تقریباً از رأس تا قاعده را شامل می‌شود. از کسی که در بالاترین مراتب قدرت قرار دارد، شروع کنید و ببینید که چگونه با شعارهای کلی با مردم طرف می‌شود: من افغانستان مستقل می‌سازم، ما کشور مستقل هستیم و عزت و سربلندی شما را می‌خواهیم، برای هر خانه نان و موتر می‌دهیم و امثال این حرف‌ها. این شعارها خیلی دهن‌پرکن و بامزه اند، اما به همان میزان عملی کردن شان به منابع و امکانات و طرح‌های مشخص کوتاه‌مدت و درازمدت ضرورت دارد که این امر به هیچ صورت در سخنان و وعده‌های موبوکرات مطرح نمی‌شود. به همین گونه ادامه دهید و کسان دیگری را ببینید که در سطوح مختلف تا رده‌های پایین رقابت می‌کنند. اینها همه مثال‌های خوبی از سیاست‌های موبوکراتیک اند. مثلاً کسانی هستند که خود را برای گرفتن پست شورای ولایتی کابل کاندید کرده اند ولی در تبلیغات انتخاباتی خود می‌نویسند که مثلاً یکی از عمده‌ترین اهداف ما «دفاع از ارزش‌های اسلامی» است. این اشخاص قرار است وکیل شورای ولایتی شوند و وکیل شورای ولایتی قاعدتاً کسی است که مشکلات آنی و روزمره‌ی مردم را باید رفع کند. مردم با پولیس و ناحیه و ارگان‌های مختلف دولتی درگیری دارد. وکیل باید برای حل این مشکلات مردم نقش تسهیل‌کننده بازی کند. اما این یکی می‌رود و شعارهای کلی همچون «دفاع از ارزش‌های اسلامی» را مطرح می‌کند. دیگری «توجه به مشکلات محصلین» را عمده‌ترین هدف خود اعلام می‌کند. مشکلات محصلین شعار عام و کلی است. محصل صدها مشکل دارد اما «توجه» به این مشکلات یک امر فریبنده است. همین که کسی بنشیند و به حرف و درد دل محصل گوش کند، خودش یک نوع توجه است. فردا هیچ محصلی آمده و با این شعار وکیل خود را گرفته نمی‌تواند که گویا من به خاطر شعار تو رأی دادم و تو توجه نکردی. زیرا وکیل موبوکرات به سادگی می‌تواند از خود دفاع کند که او وعده داده بود به مشکلات محصلین توجه کند، حالا همین گوش دادن به حرف و درد دل او نوعی توجه است. اینها را به عنوان نمونه طرح می‌کنم و شما می‌توانید صدها مثال دیگر را از هر گوشه‌ی شهر پیدا کنید که حرف‌های عام به شکل مفهومی طرح می‌شود و مصداق‌های هیچکدام از این مفاهیم عام مشخص نمی‌شود و خود سیاستمداران موبوکرات نیز به این مصداق‌ها اصلاً توجهی نداشته اند. بنابراین، در جوامعی که ماب‌ها اکثریت دارند و موبوکراسی بر فضا مسلط است، همچون عملکردهای سیاسی یک امر رایج و عام است.
نمونه‌ی برجسته‌تر موبوکراسی را می‌توانید در ایران ببینید. آقای احمدی نژاد در رأس نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و به سادگی ادعا می‌کند که 24 میلیون رأی گرفته است. آقای احمدی‌نژاد یکی از مصداق‌های برجسته‌ی سیاستمداران موبوکرات است. او همیشه نقطه‌های حساسیت‌برانگیز و هیجان‌انگیز و تحریک‌کننده را در میان مردم مطرح می‌کند و با همین حرف‌های تحریک‌کننده و هیجان‌انگیز است که حمایت عده‌ای از مردم را پشت سر خود می‌گیرد و بعد هم برای سرکوب تمام صداهای مخالف در کشور خود زمینه‌سازی می‌کند. هر کسی که در برابر حرف او حرف بزند، خیلی ساده متهم می‌کند که این یکی مخالف جمهوری اسلامی و یا مخالف دین و ولایت فقیه است و موضع او کیان اسلام را به خطر می‌اندازد. اما در بیانات کلی آقای احمدی‌نژاد واضح نمی‌شود که این کیان اسلام چیست که مثلاً شخصیتی مانند آقای خاتمی یا کروبی و موسوی و رفسنجانی در ضدیت آن قرار دارند؟ در میان ماب‌ها کسی به این نمی‌اندیشد که آیا آقای احمدی‌نژاد واقعاً خیلی بیشتر از آقایان کروبی و خاتمی و موسوی و منتظری به ارزش‌های اسلامی تعهد دارد؟ می‌بینید که در فضای موبوکراسی چگونه مصداق‌ها گم می‌شوند. با وجود اذعان بر اینکه افغانستان شاید صورت مسخره‌تر حرکت‌های موبوکراتیک باشد، اما این امر اختصاص به افغانستان ندارد.
بی‌بی‌سی: بالاخره ضررهایی را که ماب‌ها با به قدرت‌رسیدن سیاستمداران موبوکرات می‌بینند و یا پیامدهای منفی موبوکراسی برای ماب‌ها و برای مردم چیست؟
رویش: ماب‌ها بیشتر سرخورده می‌شوند. زیرا ماب‌ها با شعارهای موبوکراتیک خیلی زود امیدوار می‌شوند و فکر می‌کنند که به زودی به جایی می‌رسند. اما معمولاً هیچ سیاستمدار موبوکرات برای ایجاد تغییر و ایجاد زمینه‌ی مساعد و مناسب برای زندگی بهتر مردم و برای کاهش رنج مردم عمل نمی‌کند. در نتیجه وقتی سیاستمدار موبوکرات به قدرت هم برسد، در زندگی واقعی مردم تغییر خاصی به وجود نمی‌آید. اگر هم تغییری رونما شود تغییر مقطعی و فاقد ضمانت‌های نهادی است و معمولاً اثرات درازمدت آن زیانبار است. مثلاً سیاستمدار موبوکرات می‌تواند از سرمایه و امکانات دولتی برای مردم نان بدهد و غذا بدهد و یا در فلان منطقه‌ی فقیرنشین سهولتی را برساند. اینها کار مشکلی نیستند، اما مهم ادامه‌ی آنها در یک خط درازمدت است. سیاست، در کل، یک امر درازمدت است. درست است که در سیاست شما از توجه به مشکلات آنی و بالفعل مردم غفلت نمی‌توانید، اما همیشه باید این مشکلات به گونه‌ی درازمدت سنجیده شده و راه‌حل‌های آن نیز درازمدت مطرح شود. در غیر آن، ولو در ابتدای امر تغییری جزئی در زندگی مردم رونما شود، با گذر زمان وضعیت به مراتب بدتر می‌شود. مثلاً فقر و بیکاری و بدبختی و امثال آن، پدیده‌های خلق‌الساعه نیستند که شما بتوانید با حکم و فتوا و یکی دو راه‌حل عاجل و سرراهی حل شان کنید. در نتیجه، سیاست‌های موبوکراتیک باعث سرخوردگی هر چه بیشتر ماب‌ها می‌شود و این امر در درون جامعه فسادها و ناهنجاری‌های زیادی را به بار می‌آورد و جامعه روز به روز به طرف خشونت و ماجراجویی و بی‌مسئولیتی کشانده می‌شود.
بی‌بی‌سی: آیا در سیاست‌های دموکراتیک با همچون مشکلات درگیری نداریم؟
رویش: چرا نه، اما اگر دقت کنید، در سیاست‌های دموکراتیک، به سادگی متوجه می‌شوید که همه‌ی این مسایل قابل حل اند. مثلاً در سیاست دموکراتیک، به جای اینکه شما مردم را تحریک کنید، می‌آیید و آنها را مسئولیت‌پذیر می‌سازید؛ یعنی مردم را متوجه می‌سازید که مشکلات و نیازمندی‌های شان چیست و این نیازمندی‌ها چگونه رده‌بندی می‌شوند و از کدام مجراها می‌توان این نیازمندی‌ها را حل کرد. در سیاست دموکراتیک، ممکن است پنج سال با آهستگی و کندی حرکت کنید اما در آخر، این فرصت را می‌یابید که با امکانات مشخصی که برای تسهیل زندگی در اختیار مردم قرار می‌گیرد مردم عملاً امیدوار می‌شوند تا مسئولانه‌تر عمل کنند. در نتیجه، مردم به جای اینکه سرخورده و مأیوس و معترض شوند مسئولیت‌پذیر می‌شوند، کار می‌کنند، جدیت نشان می‌دهند و فکر می‌کنند که هیچ دستی در غیب وجود ندارد که بیاید و برای آنها معجزه کند و یا زندگی آنان را تغییر دهد. هر تغییری که می‌آید باید توسط خود مردم باشد. سیاستمدار دموکرات در همین پروسه است که مردم را رهبری می‌کند و به پیش می‌برد.
بی‌بی‌سی: با مثال‌هایی که از احمدی‌نژاد دادید که با سیاست‌هایی که دارد به قدرت رسیده و حالا به یک نحوی برای سرکوب مخالفین و کسانی که مخالف سیاست‌های او هستند، از همین قدرت استفاده می‌کند، آیا می‌توان گفت که استفاده از سیاست موبوکراتیک رابطه‌ی مستقیم با حکومت دیکتاتوری دارد؟
رویش: می‌دانید که هر سیاستمدار موبوکرات در جستجوی آن است که قدرت بیشتر را به دست بیاورد و هر کسی که عطش برای به دست آوردن قدرت بیشتر داشته باشد نشان می‌دهد که در نگرش و تمایلات خود به دیکتاتوری علاقمند است. ولی شیوه‌ی دست‌یافتن به دیکتاتوری فرق می‌کند. کسی ممکن است با کشتن و زدن و جنگ کردن و ماجراجویی به قدرت برسد و بعد مانند امیرعبدالرحمن بگوید که این همه قدرت را با زور و یا «با ضرب شمشیر» به دست آورده ام و از آن به دلخواه خودم کار می‌گیرم. اما وقتی برای اینگونه شیوه غرض رسیدن به دیکتاتوری زمینه نباشد و بستر به ظاهر دموکراتیک وجود داشته باشد که همه ناگزیر باشند از مجرای رأی و رضایت مردم عبور کنند، فرد دیکتاتور می‌کوشد از این بستر دموکراتیک استفاده کند و به قدرت برسد. مثلاً به یاد داریم که هیتلر از مجرای حرکت دموکراتیک به قدرت رسید. وی در انتخابات اشتراک کرد، کمپاین کرد و بعد از طریق آرای مردم به مقام زمامداری مشروع مردم آلمان دست یافت. اما او یک دیکتاتور بود و با همین ماب‌ها یا کسانی که خود هیتلر آنان را با شعارهای هیجان‌انگیز خود به ماب تبدیل کرده بود، آن نمونه‌ی وحشتناک حکومت موبوکراتیک را ایجاد کرد. در ایران هم تکرار این تجربه را می‌بینیم. اما فراموش نکنیم که وقتی میان دموکراسی و موبوکراسی مقایسه می‌کنیم، در اینجا خط معینی نداریم که این دو نظام را به طور مشخص از همدیگر جدا کند. نظام‌های موبوکراسی و دموکراسی همچون جامعه‌ی بدوی و جامعه‌ی مدنی در یک حالت نسبی و مقایسوی با هم سنجیده می‌شوند و به همین دلیل حکومتی که خود را بیشتر متعهد بداند تا با مردم صمیمانه‌تر برخورد کند و مردم را بیشتر در جریان حقیقت‌ها و واقعیت‌ها قرار دهد، دموکراتیک‌تر است و حکومتی که با مردم بیشتر فریبکارانه برخورد ‌کند، شعارهای کلی و عوامفریبانه مطرح ‌کند و از احساسات مردم استفاده ‌کند موبوکراتیک‌تر است. شما نمی‌توانید بگویید که حکومت امریکا صددرصد دموکراتیک است و هیچگونه گرایش و رفتاری مبتنی بر موبوکراسی در آنجا وجود ندارد. اصلاً چنین نیست. در امریکا هم موبوکراسی بسیار برجسته‌ای را می‌بینید. وقتی می‌آیند شعارها و مسایلی را مطرح می‌کنند که مردم حساس ‌شوند و از سیاست معینی بدون هرگونه فکر عمیق و جدی حمایت کنند، دموکراسی به موبوکراسی تقلیل یافته است. اما تفاوت موبوکراسی امریکا با موبوکراسی ایران تفاوت بین دو جامعه‌ی امریکا و ایران است. به عبارتی دیگر، بازی با مابی که در امریکا ممکن است حساس شود با مابی که در ایران است، فرق فاحشی دارد. در امریکا برای اینکه بتوانید مردم را حساس بسازید، باید برایش مسایل خیلی عمیق و جدی را مطرح کنید. حالانکه در ایران مسایل خیلی سطحی و ساده هم می‌تواند مردم را از جاده بیرون کند. در ایران هنوز هم چاه جمکران می‌تواند جالب توجه باشد. در ایران رییس جمهورش می‌تواند از هاله‌ی نور و از ارتباط ویژه با امام زمان برای اقناع و یا تحریک مردم استفاده کند، اما در امریکا مسایل از این حد فراتر می‌رود و برای تحریک موبوکراتیک در این کشور باید کارهای جدی‌تر و عمیق‌تری را انجام دهید. به همین ترتیب، وقتی به افغانستان می‌آیید، سطح همه چیز خیلی نازل می‌شود و شما می‌بینید که کسی ادعا می‌کند که با کوماندوی پنج‌هزار نفری می‌تواند رییس جمهوری‌های ایران و پاکستان و یا رییس سازمان استخباراتی پاکستان را به خاطر اینکه گویاد دست شان به قتل یک افغان آلوده است، به قتل رساند. این ادعا خیلی جالب است. این شخص با سخن خود اطمینان دارد که توجهاتی را جلب می‌کند و انگشتانی را به حیرت زیر دندان می‌برد.
به هر حال، مقایسه میان موبوکراسی و دموکراسی ما را به طور طبیعی به سوی تحلیل و ارزشگزاری‌های نسبی می‌برد، یعنی می‌توانیم بگوییم که یک جامعه و یک نظام به استناد نشانه‌های خاص موبوکراتیک‌تر و یا دموکراتیک‌تر است.
بی‌بی‌سی: پس چه نقاط مشترکی را می‌توان میان دموکراسی و موبوکراسی پیدا کرد؟
رویش: برجسته‌ترین نقطه‌ی مشترک میان این دو نظام مشارکت مردم است. یعنی در هر دو نظام مشارکت مردم وجود دارد: در یکی مردم آگاهانه اشتراک می‌کنند و در یکی ناآگاهانه. به میزانی که آگاهی مردم بیشتر می‌شود نظام دموکراتیک‌تر می‌شود و به میزانی که آگاهی مردم کمتر است نظام موبوکراتیک‌تر است. شباهت‌های دیگری نیز از لحاظ صوری وجود دارد: در هر دو نظام مردم انتخابات می‌کنند، در هر دو نظام مردم کمپاین می‌کنند، در هر دو نظام مردم رأی می‌دهند و در هر دو نظام مردم با کاندیداهای خود طرف می‌شوند و گفت‌وگو و مذاکره می‌کنند. اما از لحاظ ماهیت گفته می‌توانیم که سیاست دموکراتیک سیاستی است متعهد به انتقال هر چه بیشتر آگاهی برای مردم، و سیاست موبوکراتیک سیاستی است که از این تعهد بیگانه است. نکته‌ای را در اینجا تکرار می‌کنم که به نظر می‌رسد توجه دوباره به آن مفید است: آگاهی در عرصه‌ی سیاسی، آگاهی بر نیازها و امکانات است و این آگاهی نباید مجرد و ذهنی شود. آگاهی در عرصه‌ی سیاست دموکراتیک آگاهی بر بیولوژی و فزیک و فقه و این چیزها نیست. آگاهی در عرصه‌ی سیاست دموکراتیک این است که مردم بدانند در زندگی جمعی خویش با چه نیازهایی روبه‌رویند و برای رفع این نیازها چه امکاناتی دارند. در نظام‌های موبوکراتیک این تعهد کم‌تر است. سیاستمدار موبوکراتیک کوشش می‌کند که اگر مردم را بتواند با یک شعار به حرکت آرد دو شعار نمی‌دهد و اگر بتواند با احساسات قومی بازی کند، مسایل مذهبی را طرح نمی‌کند و اگر مسایل مذهبی کاربرد بیشتر داشت مسایل قومی را دامن نمی‌زند. گاهی هم سیاستمدار موبوکرات مفاهیم را مخلوط می‌کند تا از همه‌ی آنها به طور همزمان استفاده کند.
در آخر می‌خواهم تفاوت خاص دیگری را نیز اشاره کنم: در سیاست‌های دموکراتیک مجال برای فکر کردن بیشتر است. هر چه مردم آرام‌تر و منطقی‌تر ‌باشند، در آنجا می‌توان شاهد رگه‌های دموکراسی بیشتر بود. اما در فضا و سیاست موبوکراتیک هیجان و احساسات و تحریکات زیاد است. در فضا و سیاست موبوکراتیک مردم کم‌تر می‌اندیشند، کمتر استدلال می‌کنند، کم‌تر برای مفاهیم کلی مصداق عینی و جزئی تعیین می‌کنند، ... اینها همه وجوه تفاوت دموکراسی و موبوکراسی است.